پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۹

آيا خانه سينما به سرنوشت انجمن صنفي روزنامه‌نگاران دچار مي‌شود؟

پيش از تحرير: مي‌گويند تيتر يا عنواني كه با علامت سوال تمام شود، اصلا خوب نيست،‌ اما ما كجاي كارمان خوب است كه اين يكي خوب باشد.

جلسه مطبوعاتي رسانه‌اي وزير ارشاد كه به مناسبت برپايي چهارمين جشنواره رسانه‌هاي ديجيتالي برگزار شد، چندان پر رونق و شلوغ نبود، آ‌ن‌هم نه براي آنكه خبرنگاران دوست ندارند تا در مراسمي از اين دست شركت كنند، كه روزنامه‌ها و سايت‌هاي خبري آن‌قدر كم شده‌اند كه تعداد كمي مي‌توانند براي تهيه خبر به مراسمي از اين دست بروند.

اما همه اين مسايل دليل نمي‌شود كه حرف‌هاي مهم گفته نشود. وزير ارشاد چند نكته را مطرح كرد كه تقريبا رسانه‌ها آن را نقل كرده‌اند و خواهند كرد. اما او يك نكته مهم در مورد خانه سينما گفت كه شايد از نظرها دور مانده باشد. وزير ارشاد از "انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران" گفت كه چندي است تعطيل شده است . يا تعطيل‌اش كرده‌اند. و دليل اين تعطيلي هم به نظر او، سياسي كاري انجمن صنفي روزنامه‌نگاران بوده است.

وزير ارشاد گفت كه انجمن بايد در كارهاي صنفي فعاليت مي‌كرده، مثلا وام مي‌داده يا امنيت شغلي اعضا را تامين مي‌كرده ، اما در نهايت دچار سياسي كاري شده و بعد هم پلمپ. و اين حرف‌ها را زماني مطرح كرد كه از ماجراي مراسم خانه سينما اظهار گلايه مي‌كرد. يعني معتقد بود كه آن مراسم مي‌خواسته جنب.ش سبز را به نوعي زنده كند. يعني يكي مچبند سبز بسته و دستش را برده بالا و ديگري هم خواستار بازگشت فيلمسازهاي ضد انقلاب بوده... و اين‌ها يعني سياسي‌كاري. همان كاري كه انجمن صنفي روزنامه‌نگاران كرد.

وقتي اين دو را كنار هم مي‌گذاريم، نتيجه چندان جالب نيست. يعني ممكن است خانه سينما را تعطيل كنند؟

بعد از تحرير: مرگ مي‌خواي؟ برو خبرنگار شو...

چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۹

بگذاريد مهران مديري يك هنرمند بماند

همه كساني كه بازي ديشب ايران و ايتاليا را ديدند،‌ خوب مي‌دانند كه بازيكن‌هاي واليبال ما اگر دچار احساسات نمي‌شدند و واقعا خودشان بودند،‌ اين بازي را مي‌بردند. اما آن‌ها در لحظاتي از بازي به واسطه احساسات پيش افتادند و در لحظاتي ديگر به همين دليل باختند.
اين نكته ريشه در فرهنگ ما دارد كه سال‌هاست با آن زندگي كرده‌ايم. ما ايراني‌ها مردماني احساساتي هستيم. اگر حس پيروزي در رگمان گردش كند، پيروز خواهيم بود و اگر روحيه خود را ببازيم، شكست حتمي خواهد شد. آنچنان كه در ست دوم بازي با ايتاليا بازي كرديم و در ست پاياني چنان بوديم تا ببازيم.
ما بازي با ايتاليا را باخيتم كه هر چند اشك خيلي‌هامان را در آورد، اما در نهايت فرصت بسيار است و جوانان بسياري در راهند تا در آينده، با اقتداري بيشتر پيروز ميدان باشيم. نكته اما در زندگي ماست و اينكه افتادن به دام احساسي‌گري چه آفتي براي ما خواهد داشت. و اين آفت‌ها گاه بسيار بزرگند.
برسيم به مهران مديري، هنرمندي كه همواره او را دوست داشته‌ام، چه زماني كه در "نوروز 72"، چهره‌اي ناشناخته بود در كنار چند چهره ناشناخته ديگر و چه زماني كه در دوران مجلس ششم، با نمايندگان شوخي كرد و صداي خيلي‌ها را در آورد. وقتي كه چندي قبل و در مراسمي ديگر از كمال‌المك گفت و حمايت از هنرمندان پيشكسوت را طلب كرد هم دوستش داشتم . بعدش هم دوستش داشتم و برايم مهم نبود كه در فلان جلسه كه باعث بدنامي چند هنرمند شد، شركت كرده باشد يا نه.
اما زماني كه "قهوه تلخ" در آستانه پخش عمومي قرار گرفت. احساس كردم با مديري فرسنگ‌ها فاصله دارم. زماني كه ديدم موج تبليغات اينترنتي و دهان به دهان، احساسات مردم را به بازي مي‌گيرد تا چند حلقه بيشتر سي‌دي به فروش رود حس كردم با مديري بيگانه‌ام.
شايد روح آقاي بازيگر از ماجرا خبر نداشته باشد. اما چندي است كه بعضي‌ها از سر بي‌خبري كاري را آغازيده‌اند كه چندان در شان او نيست. مي‌گويند كه چون مديري از چند مقام دولتي انتقاد كرده و در فلان جلسه شركت نكرده است، اجازه پخش سريال‌اش را نداده‌اند. پس جماعت بشتابيد و سي‌دي‌هاي بهترين كارگردان طنز ايران را بخريد. كپي نخريد تا فروش سي‌دي‌هاي او بالا رود و فلان و بهمان. اصلا هم به استناد حرف‌هايشان توجهي ندارند.
در اين‌كه بايد سي‌دي‌هاي اصل ( اورژينال ) بخريم كسي شكي ندارد . در اين كه مهران مديري يكي از طنازان خوب تلويزيون ايران است شكي نداريم. در اين‌كه بايد سريال او را كه در قالب سي‌دي‌ها اصل بخريم مشكوك نيستيم، اما از اين‌كه عده‌اي مي‌خواهند با استفاده از احساساتي‌گري و بازي با احساسات مردم به نان و نوايي برسند ، قضيه برايمان كمي مشكوك مي‌شود.
همه مي‌دانيم كه اگر قرار بود اجازه پخش به سريال مديري ندهند، اجازه پخش ويديويي آن را نيز نمي‌دادند. همه مي‌دانيم كه اگر انتقاد مديري از فلان مقام دولتي، مثلا او را در محاق مميزي برده باشد، وزارت ارشاد كه خود بخشي از دولت است اجازه اكران خانگي را نمي‌داد. همه مي‌دانيم كه اگر شركت نكردن در فلان جلسه، دليلي براي پخش نشدن تلويزيوني "قهوه تلخ" شده باشد، به همان دليل مشابه وزارت ارشاد مي‌تواند پخش خانگي آن را نيز با دشواري مواجهه كند.
اما چنان نيست و همه اين را مي‌دانيم. اين‌كه اشكال ماجرا كجاست، نكته‌اي نيست كه در اين نوشته بخواهيم به آن بپردازيم. اما چنان‌چه عوامل سريال با رسانه‌ها گفتگو كرده‌اند، انگار مشكلي مالي با تلويزيون بوده و تلويزيون با رقم درخواستي تهيه‌كننده موافق نبوده است. همين.
آيا سزاوار است در اين شرايط كساني با استفاده از احساسات مردم، نكته‌اي متفاوت را مطرح كنند؟ آيا شان مهران مديري را بايد اين‌قدر پايين بياوريم كه نيازمند چنين تبليغاتي باشد؟ آيا كار او چنان پتانسيلي ندارد كه خود به خود به خانه‌ها و دل‌هاي مردم راه پيدا كند؟
همگان مي‌دانيم كه مهران مديري چنين قدرتي را دارد. همه مي‌دانيم كه گرچه او بهترين كارگردان طنز ايراني نيست، اما بي‌شك يكي از بهترين‌هاست. و همه مي‌دانيم كه اين بازي در شان او نيست، چه كساني كه گذشته او را يادآوري مي‌كنند و براي شوخي با نمايندگان مجلس ششم طردش مي‌كنند و چه كساني كه نرفتن او را به فلان مجلس دليلي بر قهرماني‌اش بر مي‌شمرند. همه مي‌دانيم كه مديري يك هنرمند است. پس بگذاريد او يك هنرمند بماند. او را وارد اين بازي‌ها نكنيم.

تذكر : اين مطلب روز گذشته در سايت خبر آنلاين منتشر شد و بازتاب‌هايي داشت كه در صورت تمايل مي‌توانيد آن‌ها را اينجا بخوانيد.

جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹

منتقد يا مولف؟ احمدي‌نژاد كدام يك است؟

چند سال پيش يكي از هنرمندان كه حتا الان اسم‌اش را به خاطر ندارم، گفت كه "منتقدان، هنرمندان شكست‌خورده‌اند." او فكر مي‌كرد كه هر وقت كسي نتوانست هنرمند شود، احتمالا منتقد سينمايي يا ادبي خواهد شد. اين‌كه اين دوست ما چقدر درست مي‌گفت از آن چيزهايي نيست كه بخواهم در موردش بنويسم . اين‌جا مي‌خواهم از سخنراني شب گذشته آقاي رئيس‌جمهور در مجمع عمومي سازمان ملل بنويسم. حالا اين كه منتقد و سخنراني چه ربطي به هم دارد، به صبر و حوصله شما بر مي‌گردد كه تا اندازه تاب مي‌آوريد و تا آخر مطلب مي‌خوانيد.

حرف‌‌هاي احمدي‌نژاد واقعا قشنگ بود. شايد براي اهل سياست اين حرف‌ها قشنگ نباشد، اما براي من كه كلا به همه چيز مشكوكم، اين حرف‌ها قشنگ بود. او از واقعه 11 سپتامبر نوشت و اين‌كه اين ماجرا مستمسكي شده براي امريكا تا سنگ خودش را به سينه ديگران بزند. شايد اين حرف از نظر سياسي غلط باشد. يا الكي باشد. ( البته اونا مي‌گن‌ها ) يا اصلا با خودمان فكر كنيم كه چرا طرف آن‌را گفته. اما وقتي نگاهي فلسفي به آن بيندازيم خواهيم ديد كه بد هم نيست‌ها. خيلي‌ها قبلا از اين حرف‌ها زده‌اند كه اتفاقا بعضي‌هايشان فيلسوف پست‌مدرند. مثلا بودريار در سال‌هاي جنگ عراق ( آن جنگ اولي كه طوفان صحرا داشت )، گفت كه جنگ عراق اتفاق نيافتاده. يعني همه اين‌چيزهايي كه ما ديديم كار رسانه‌ها و تبليغات بوده. ( مثلا خيلي از اين دستگاه‌هاي شكم لاغر كن كه واقعيت ندارند و كلا سر كاري هستند.)

حالا چه اشكالي دارد كه رئيس جمهور ما حرف‌هاي فلسفي بزند و پست‌مدرن باشد؟ چه اشكالي دارد كه يك سوال طرح كند؟ چطور مي‌شود نخست وزير شما ، كارتون دوبله مي‌كند، تخت با مانكن هديه مي‌گيرد، خانم بازي مي‌كند و تا وقتي به رئيس جمهور ما مي‌رسد، نمي‌شود كمي فلسفي باشيم؟

اما اگر تا اين جاي كار حوصله‌تان سر نرفته باشد برايتان خواهم نوشت اصل مطلب را. اما ااميدوارم با فاميل نشده باشيم . منظورم همان فحش‌هايي است كه شايد نثارم كرده باشيد. البته داخل پرانتز عرض كنم كه در مورد دادن نكات زيادي مطرح است. اگر شما آقا باشد اين كار برايتان خوب نيست. و اگر خانم باشيد ( خير است انشاالله) مهم نيست، چون فحش دادن خانم‌ها معمولا مثل مشت‌هاي نرمي است كه موقع عصبانيت به شما مي‌زنند و شما قلقلكتان مي‌آيد و مي‌گوييد باز هم بده. فحش بده. او هم مي‌گويد دروغ بگو پينوكيو . دروغ بگو . بد. بد. ... و از اين چيزها. مي‌دانم كه دلتان مي‌خواهد بيشتر زواياي اين مساله را باز كنم، اما من ماجراي منتقد و هنرمند را خواهم نوشت.

در سخنراني ديشب، رئيس جمهوري از وتو كردن نقد كرد. كه ديگر دوست و دشمن قبول كردند حرفش پربيراه نيست. از سياست‌هاي جنگ‌طلبانه آمريكا و غرب گفت. و خلاصه كلي نقد كرد. اگر او نمي‌توانست رئيس جمهور يك كشور باشد احتمالا با خودمان مي‌گفتيم چون هنرمند نشده و دستش به قدرت نرسيده، از اين حرف‌هاي منتقدانه مي‌زند. اما آقاي رئيس جمهور كه خودش هم دستي بر آتش دارد چرا از اين حرف‌هاي منتقدانه مي‌زند؟ يعني هنرمند بودن و منتقد بودن، اين‌جوري نيست كه اگر طرف نتوانست رئيس جمهور شود نقد قدرت كند. اين‌جاست كه حرف آن دوست هنرمندانمان نقض شد و من سال‌ها به دنبال اين قضيه بودم تا مشت محكمي به دهان اين ياوه‌گوي ضد منتقد بزنم. ( بابا جون من نقد ادبي و سينمايي مي‌نويسم خوب. تا حالا خوردم و دم نزدم)

ياد شعري از دوست و استاد بزرگوارم سيد علي صالحي افتادم كه حال همه ما منتقدها خوب است. اما تو باور.... ( اي بابا . اين فعل‌هاي فارسي هم همش به نكن و بكن مربوط مي‌شود)


یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۹

شغل كثيف و بي آبروي نويسندگي

چندي پيش و بعد از مدت ها گذارمان افتاد به يكي از كشورهاي همجوار. و از قضا شهري كه نصف‌اش اروپايي و نصف‌اش آسيايي است. ما هم كه از بچگي بزرگترين خلافمان اين بود كه سي دي غير مجاز گوش بدهيم، گفتيم سري به يكي از كتابفروشي‌ها برويم. هر چه همراه اول محترم گفت كه بابا تو كه تركي بلند نيستي تا كتاب بخري و سي دي ها به 1/100 قيمت توي ايران پيدا مي‌شه، گوش ندادم و وارد كتابفروشي شدم.

چشمتان روز بد نبيند. وارد كتابفروشي كه شدم هوا روشن بود، خارج كه شدم هوا تيره تار بود.

كلي سي دي مختلف ديدم. كلي كتاب ديديم به زبان انگليسي، تركي و آلماني. شايد باورتان نشود. سي دي آلبوم هاي jacqe berel را او ديدم. اما فقط توانستم يك سي دي احمد كايا بخرم. 14 yt، يعني 10000 تومان.

چند روز بعد يك ديكشنري تركي به فارسي خريدم. 7 هزار تومان.

و اين يعني نويسنده يا خواننده اين كتاب‌ها چيزي گيرش مي‌آيد. اينكه از گرسنگي نميرد. اما ايران بر عكس است. از آن طرف مي‌گويند كه بچه خوبي باش و چيزهاي بد ننويس. از اين طرف هم وقتي مي‌خواهند كتاب و سي دي‌ات را بخرند، فكر مي‌كنند دارند بهت حال مي‌دهند كه قرار است نوشته‌ات را بخوانند. اين است كه نويسندگي تبديل مي‌شود به شغلي كثيف و هيچ‌كس حال نمي‌كند بنويسد و ادبيات ايران هم درجا مي‌زند.

پند اخلاقي: اگر مي‌خواهيد ادبيات ايران پيشرفت كند، بايد كتاب گران شود. يعني از اين حالت مفت بودن دربيايد.