سه‌شنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۴

... و سکوت

صدای قدم هایت را می شنوم

صدای در را آرزو می کنم

و سکوت.


صدای در را می شنوم

تو را آرزو می کنم

و سکوت.


صدایت را می شنوم.

دستت را آرزو می کنم.

قلبم نمی زند.

همه جا به طرز عجیبی سرد می شود.

دیوارها دیوانه، پنجره ها مضطرب

و زنگ تلفن ،

و سکوت.


از این شعر پاکت می کنم.

به کمی هوای دریا

و خودم نیاز دارم.

رفتن و ماندنت به خودت بستگی دارد

و سکوت چیز عجیبی نیست

رفت و آمدی ست میان من وخیال:

صدای قدم هایت را می شنوم

زنگ تلفن و اشتباه گرفته ای را.

و سکوت.

و سکوت.

و سکوت.

هیچ نظری موجود نیست: