ژان پل سارتر سر پرشوري داشت، که نمونه آن را مي توان در عکس مقابل ديد. او در سال 1967 در سفري که به مصر داشت، از اهرام ديدن کرد. آنچه در اين عکس قابل توجه است، بي قراري سارتر در مقابل آرامش مجسمه فراعنه مصر است. مي توان بي قراري فيلسوفي را در کنار فراعنه ديد که سه سال قبل برنده جايزه نوبل ادبيات شده، اما از دريافتش سر باز زده است. مي توان چهره فعالي اجتماعي را ديد که رئيس سازمان دفاع از زندانيان سياسي بود. مي توان چهره مصلحي را ديد که در ديداري برابر چه گوارا نشسته و از مشترکات خود با او حرف مي زند. حتي مي توان جنبش دانشجويي سال بعد را در چهره او ديد که در کنار دانشجويان و در صف اول سياست هاي ژنرال دوگل را به اعتراض گرفت. سارتر در خانواده يي ناهمگون به دنيا آمد. مادرش دخترعموي دکتر آلبرت شوايتزر برنده جايزه صلح نوبل بود و پدرش يک افسر نيروي دريايي. پدرش که مرد، تربيت اش با دگرگوني مواجه شد. اگر پيش از اين خانواده به تربيت تجربي اش علاقه مند بودند، اين بار وجوه مذهبي تربيت ژان پل اهميت بيشتري پيدا کرد. سر پرشور سارتر کودک با سينماي صامت و تماشاي آن در کنار مادري که عاشقانه سينما را دوست داشت، سودايي تر شد. سارتر در اين مورد گفته؛ «من و سينماي من ذهن يکساني داشتيم. هفت ساله بودم و خواندن مي دانستم. سينما 12 ساله بود و حرف زدن نمي دانست.» سارتر فلسفه خواند، اما روياهاي کودکي را فراموش نکرد. اين بود که نيمه سودايي خود را در رمان هايش، در داستان کوتاه هايش، در نمايشنامه هايش و خلاصه در فيلمنامه هايش منعکس کرد. حاشيه هاي هر کدام از اين دسته از آثارش چنان است که اگر پژوهشگري همت کند، مي تواند از معرکه شان اثري مهيج خلق کند. يکي از اين ماجراها مربوط به فيلمنامه «فرويد» و همه اتفاقاتي مي شود که سارتر با جان هيوستن يافت. فيلسوف بي قرار، فيلمنامه يي نوشت و آن را به فيلمساز امريکايي ارائه کرد. نگاه هاليوودي هيوستن، سارتر را دعوت کرد که فيلمنامه اش را کوتاه کند. سارتر آن را مفصل تر نوشت و پس داد. نهايت کار دلخوري دو شخصيتي بود که دنيايي متفاوت با هم داشتند. سارتر هيچ گاه به حزب خاصي نپيوست و همه عمر در تلاش بود مستقل باشد؛ استقلالي که گاه سبب مي شد او را به بي پايگاهي متهم کنند.1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر