شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸

براي مجتبي تكين و نگاه سبزش به زندگي

صبح امروز حسي عجيب داشتم، از همان حس‌هايي كه معمولا وقت‌هايي به سراغم مي‌آيد كه انگار روز بدي را در پيش رو دارم. روزگاري در روزنامه‌اي مي‌نوشتم كه الان به خيلي از دليل‌ها دوستش ندارم، اما چه روي كيوسك مطبوعاتي و چه زماني كه جايي مي‌بينمش، حس مي‌كنم نمي‌توانم سرسري رد شوم. كسي كه در تاكسي در كنارم نشسته بود، نسخه امروز روزنامه دستش بود.همين‌جور كه ورق مي‌زد، من هم دستش را دنبال مي‌كردم كه ناگهان خشكم زد.

متن كامل

۹ نظر:

مریم گفت...

جقدر عمق درک آدمها با هم فرق دارد...

روشنک گفت...

این روزها چه هنرمندایی که از پیشمون نرفتن
روح همه رفتگان این روزا شاد و یادشون گرامی

negar گفت...

رفیق همه رفتنی هستیم.. خوش به سعادت اونهایی که یادشون گرامی داشته میشه... راستی کی دعوتتون کنیم؟

یلدا علایی گفت...

من این خبر را در اینترنت خواندم. چند دقیقه ای زل زدم به صفحه . نمی دانم چرا هشتاد و هشت سال ِ شگفت انگیز ها شده است... نمی دانم چه بر سر این خاک آمده.. نمی دانم چرا تب کرده ام از ترک ِ ناگهانی کلی آدم ِ درست حسابی

یلدا گفت...

linketan mikonam. ba ejaze.

دومینو گفت...

:)
سلام
عکاسی رو سرچ می کردم که اسم ابرک شلوارپوش نظرمو جلب کرد
البته اینجا نه صحبت از عکاسی بود نه خبری از مایاکوفسکی
!!!
اما خوب نوشته های جالبی داری
:)

کسری گفت...

با اینکه از عکاسی هیچ نمیدانم
اما همین اندازه که میدونم یکی در گذشت که شات میزد ناراحت شدم

اینسومنیا گفت...

روح سبزش شاد باد.

فرید صلواتی گفت...

فرزندم من هفتاد سال است که نماز می خوانم

روی پیشانیم حتی به اندازه یک نخود جای مهر نیست ،

چگونه شما با این سن کمت روی پیشانیت جای مهر حک شده ؟