برادران غير رنگي در قزاقستان ، رنگي هاي اين كشور را شكست دادند و حكومت دست ( يا چه مي دانم كجا) نشانده را فروپاشاندند. خدا را شكر كه اين رنگي هاي كوفتي و دربدر شده مدام دارند فرو مي پاشند. دو ماه قبل هم مدل اكرايني آنها فرو پاشانده شد. اصلا رنگي ها به درد چه مي خورند؟
بچه كه بوديم تازه تلويزيون رنگي ساخته شده بود. هرچه به پدرم مي گفتم كه يك تلويزيون رنگي بخرد به خرجش نمي رفت. بازي هاي استقلال و پرسپوليس مصيبتي براي ما بود. توي تلويزيون سياه و سفيد هر دو شبيه هم بودند. فقط گاهي جورابشان با هم فرق مي كرد. حالا براي ما كه مرد بوديم مهم نبود، اما واقعا به يك جاي آدم بر مي خورد كه همه خانم هاي "فوتبال نگاه كن"، مدام زل بزنند به جوراب هاي بازيكن ها. چشم است ديگر. ممكن است بلغزد و چند ميلي متر بالاتر را ببيند. آن وقت يك جايي به خطر نمي افتد؟ تازه آن روزها هم كه جنگ بود و همه چي خمپاره خورده. شايد يكي از چيزهاي كوتاهي كه كمر به پايين را مي پوشاند، خداي نكرده خمپاره...پاره...(بابا بي خيال ديگه). البته از همان زمان بود كه چشم ما به پاها ماند. خدا پدر رئيس فدراسيون آن سالها را نبخشد كه پيراهن سفيد و سياه نكرد تن بازيكن ها ، تا چشم ما به جاهاي ديگر باشد و عادت كنيم ... اي واي...
بعد خدا پدر و مادر آكيرا كوروساوا را بيامرزد. جدا از اسم بي ناموسي اش، آدم خوبي بود. يك فيلم ساخته بود به اسم "ريش قرمز" كه تلويوزيون صد بار پخشش كرده بود. پدرم براي اين كه ريش قرمز اين بابا را ببيند خانه ما را رنگي كرد. اما دو ماه بعد شكست خورد. چون نگاتيو فيلم "ريش قرمز" احتمالا در آرشيو صدا و سيما آتش گرفت و داغ ديدن ريش قرمز و رنگي به دلمان ماند.
اما اين قزاقستاني ها آدم هاي باحالي هستند. ما اينجا 9-8 است كه مدام توي اينترنت چيز ميز مي كنيم، آنها يك روزه گور باباي رنگي ها كردند، كاخ رياست جمهوري آتش زدند و "د برو كه رفتيم". سادنديس و اين ها هم در كار نبود.
بچه كه بوديم تازه تلويزيون رنگي ساخته شده بود. هرچه به پدرم مي گفتم كه يك تلويزيون رنگي بخرد به خرجش نمي رفت. بازي هاي استقلال و پرسپوليس مصيبتي براي ما بود. توي تلويزيون سياه و سفيد هر دو شبيه هم بودند. فقط گاهي جورابشان با هم فرق مي كرد. حالا براي ما كه مرد بوديم مهم نبود، اما واقعا به يك جاي آدم بر مي خورد كه همه خانم هاي "فوتبال نگاه كن"، مدام زل بزنند به جوراب هاي بازيكن ها. چشم است ديگر. ممكن است بلغزد و چند ميلي متر بالاتر را ببيند. آن وقت يك جايي به خطر نمي افتد؟ تازه آن روزها هم كه جنگ بود و همه چي خمپاره خورده. شايد يكي از چيزهاي كوتاهي كه كمر به پايين را مي پوشاند، خداي نكرده خمپاره...پاره...(بابا بي خيال ديگه). البته از همان زمان بود كه چشم ما به پاها ماند. خدا پدر رئيس فدراسيون آن سالها را نبخشد كه پيراهن سفيد و سياه نكرد تن بازيكن ها ، تا چشم ما به جاهاي ديگر باشد و عادت كنيم ... اي واي...
بعد خدا پدر و مادر آكيرا كوروساوا را بيامرزد. جدا از اسم بي ناموسي اش، آدم خوبي بود. يك فيلم ساخته بود به اسم "ريش قرمز" كه تلويوزيون صد بار پخشش كرده بود. پدرم براي اين كه ريش قرمز اين بابا را ببيند خانه ما را رنگي كرد. اما دو ماه بعد شكست خورد. چون نگاتيو فيلم "ريش قرمز" احتمالا در آرشيو صدا و سيما آتش گرفت و داغ ديدن ريش قرمز و رنگي به دلمان ماند.
اما اين قزاقستاني ها آدم هاي باحالي هستند. ما اينجا 9-8 است كه مدام توي اينترنت چيز ميز مي كنيم، آنها يك روزه گور باباي رنگي ها كردند، كاخ رياست جمهوري آتش زدند و "د برو كه رفتيم". سادنديس و اين ها هم در كار نبود.
۱ نظر:
پستت خیلی جالب بود . شیرش کردم دوستان هم لذتشو ببرن . خصوصا با بخش ساندیس حال کردم .
آقا سجاد شما کی در دفتر مجله تشریف دارین یا کجا میشه شما رو دید ؟ اگه من هفته دیگه بیام تهران ؟
ارسال یک نظر