سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۹

متنی منتشر نشده از سعدی درباره حمیده‌ خیر آبادی

اين ماجراي شل كن سفت كن نوشتن اين گلستان*، به اين دليل است كه خيلي وقت نمي‌كنم توش بنویسم. وگرنه همین‌جور سوژه‌ها توی مغزم رژه می‌روند. انگار باید مرگ و میری اتفاق بیافتد تادستم به کیبورد برود و بنویسم:

ای کیبورد خسته خفته‌ای چند
تا روزگارم رسید بر ترفند

همین‌طور روزگار طی می‌کنم و تلاش این است از گلستانی شاخه‌ای برچینم که اس‌ام‌اس از خزانه غیب رسید که : "فرش کاشان بازیگران سینمای ایران درگذشت." یعنی نادره خانم قبل از انقلاب، حمیده خیرآبادی بعد از انقلاب رفت. آنهم در 86 سالگی و در حالی که روز به روز خوشگلتر می‌شد. همشهری ما ... خدایشان نگه‌دارد...

ای فرش، که بر عرش می‌بری مرا
تو بر این خیال شدی که گیج ایوانم؟

لکن از پرده‌داران پارسی‌گو و شیرین‌دهنان گیس‌بلند، سخن گفتن خوش‌تر آمد که دنیای ما جاذب است و اهل آن، یلدا و شب‌بیداری را دوست می‌‌دارند. یقین آمد که اولی‌تر است عشق‌وزیدن و گم شدن در گلستان یار.

پانوشت: این برگ از باغ گلستان، توسط بازیگران رقیب گم و گور شده بود. در نسخه "کاراکاس" که در کتابخانه ملی ونزوئلا وجود دارد، می‌توانید این متن را ببنید.

۳ نظر:

یلدا گفت...

چه شلوغ پلوغ بود اینجا....!
ولی جالب بود...!
ماجرای این گلستان چی می تونه باشه؟!!! :-؟




راستی 34 سالگی تو بهتره یا 20 سالگی من؟!!!!

سايه گفت...

اس ام س نه استاد پيامك ..... به خزانه غيب بيشتر مياد ديگه

ققنوس خيس گفت...

اين مرگ و ميره هميشه ي تاريخ سوژه بوده براي نويسندگان ...
حالا اين دفعه كه طرف !!! رفت كاراكاس يادم باشه بهش بگم صحبت كنه با اون طرف كه اين برگ را هم به ما پس بدهد و انقدر باهاش پز ندهد D: