ده سال از درگذشت شاملو گذشت، اما در شرايطي كه همه انتظار داشتيم كه مراسمي در خور اين شاعر ايراني برگزار شود، اتفاق خاصي نيافتاد و ادبيات باز هم در حاشيه اتفاقهايي افتاد كه ربطي به آن ندارد.
شاملو در همه دو دههاي كه بعد از انقلاب در ايران زندگي كرد، كتابهايش را منتشر كرد و اگر نقدي داشت، آنگونه نبود كه باعث گله و شكايت كسي شود. او هرگز بازداشت را تجربه نكرد و بیشتر کتاب هایش منتشر شد، چون شاملو شاعري بود كه ميخواست در كشورش زندگي كند و همه قانونهاي كشورش را مراعات ميكرد. اگر هم نقدي بود، اگر هم صحبتي بود و اگر گلايهاي، همه براي كشوري بود عاشقانه دوستش داشت، براي مردمي بود كه هميشه براي آنها سروده بود.
در اين شرايط همه انتظار داشتيم كه ياد اين شاعر گرامي داشته شود . همه انتظار داريم كه بزرگداشت شاملو، بزرگداشتي براي شعر و ادبيات باشد. كه نشد. اما بياعتنايي به ادبيات، قاطي كردن شعر و سياست فقط مربوط به شاملو و دهمين سال درگذشتش ندارد. از آن سوي بام، كساني قدر شاعراني همچون قيصر امينپور را نميدانند، چون فكر ميكنند كه او شاعري دولتي است. كه نبود. كساني كه شعر و سياست را قاطي ميكنند فراموش ميكنند كه ادبيات خانواده بزرگي است كه جايي براي ديگران در آن نيست، آنچنان كه قيصر شعر فارسي، قيصر امينپور ، فروغ فرخزاد را خواهر خود ميدانست. حالا شما تلاش كنيد تا اسم فروغ را ادبيات حذف كنيد. باور كنيد كه نميشود.
صادق هدايت 60 سال پيش مرده است
صادق هدايت يكي از آن نويسندههايي بود كه هرگز كار سياسي نكرد. او در روزهايي كه همه عضو حزب توده ميشدند و كمونيست شدن مد بود، عضد اين حزب نشد. هدايت به عنوان يك نويسنده و روشنفكر، منتقد بود. فقط همين . نه بيشتر و نه كمتر.
او به كساني كه احساسات مردم را بازيچه قرار ميداند تا جيبهايشان را پر كنند، انتقاد ميكرد. او يكي از بزرگترين منتقدان رضا خان بود و همه ميدانند كه داستان "سگ ولگرد" او بيشتر از همه به استبداد رضاخان برميگرد. درست در همان روزها بود كه هدايت ايران براي رجالهها گذاشت و به غربت پناه برد. هدايت در غربت هم وضع خوبي نداشت تا آنكه جهان را گذاشت را گذاشت و رفت.
صادق هدايت روي خيلي از نويسندهها تاثير گذاشت، از جمله جلال آلاحمد. ميگويند هدايت اصلا از رفتن به جشن عروسي و اين چيزها خوشش نميآمد، اما به جشن سيمين و جلال رفت. و جلال آل احمد هم تاثير خيلي زيادي از او گرفت. و جلال همان نويسندهاي است كه "غربزدگي" و "در خدمت و خيانت روشنفكران" را نوشت. او حتي يك بار هم در اين كتابها هدايت را نقد نكرد. و نكته جالب ديگر اينكه كتابهاي صادق هدايت بارها بعد از انقلاب تجديد چاپ شدهاند.
هدايت 60 سال است كه مرده، يعني 27 سال قبل از انقلاب. اما اين روزها بعضيها يادشان افتاد كه كتابهايش خوب نيستند. و واقعا هم بعضي از كتابهاي صادق هدايت خوب نيست، نه براي اينكه محتواي خوبي ندارد. بعضي از كتابهاي هدايت واقعا خوب نيستند، چون شعاري هستند و مدام شعار ميدهند، به جاي آنكه داستان يا شعر باشند. بيشتر منتقدان ادبي هم اين مساله را تاييد ميكنند و بدون اينكه اتفاق خاصي نياز باشد، اين كتابها به مرور حذف ميشوند. اما اين روزها بعضيها خواسته و ناخواسته باعث ميشوند كه اين كتابهاي نهچندان خوب، اسمشان دوباره بر سر زبانها بيافتد، آنهم كتابهايي كه گذر زمان داشت حذفشان ميكرد.
همانطور كه كسي به كتاب "آهنگهاي فراموش شده" شاملو را جدي نميگيرد چون كار خوبي نيست و خود شاملو هم اصلا دوست نداشت دوباره منتشر شود، كارهاي بد و ضعيف صادق هدايت هم در گذر زمان حذف ميشود، اما نميشود كارهايي مثل "بوف كور"، "سگ ولگرد"، "داش آكل" و "سه قطره خون" را نديده گرفت. اجازه بدهيم كه زمان اين كارهاي بد را الك كند.
شاملو يك شاعر و شهروند ايراني بود
درست يك دهه از مرگ احمد شاملو ميگذرد. در اين دهه اتفاقهاي زيادي افتاد كه ربطي به شاملو ندارد، اما همين اتفاقها كه ربطي به شاعر ندارد باعث شدند تا او مدام در حاشيه قرار بگيرد.
امسال هيچ مراسمي براي شاعر برگزار نشد ، حتي به اندازه يك آدم معمولي كه خانوادهاش برايش بزرگداشت ميگيرند، براي شاملو مراسمي برپا نكردند. يعني شاعري كه شعرهايش به زبانهاي مختلف ترجمه ميشود، شاعري كه خيلي از مردم شعرهايش را زمزمه ميكنند، روزنامهنگاري كه منتقد هميشگي رژيم شاه بود، مترجمي كه شعرها وداستانهاي خيلي خوبي را به فارسي ترجمه كند، شهروندي درجه دو در ايران به حساب ميآيد.
شايد ميگويند كه برگزار شدن مراسم بزرگداشت شاملو، ممكن است تشنج ايجاد كند كه البته واقعا اينطور نيست. حتي مراسم راهپيمايي شاعر هم باعث اين كار نشد. در ضمن آيا ميشود مسابقه فوتبال استقلال و پرسپوليس را برگزار نكرد، چون ممكن است داور اشتباه كند يا فلان بازيكن حرف بدي بزند؟ شايد تماشاگران صندليهاي اتوبوس را خراب كنند و خيلي شايد هاي ديگر، اما مسابقه برگزار ميشود.
ما شاملو را دوست داريم، نه فقط براي اين شعرهاي قشنگي ميگفت و حس آدمها را خوب بيان ميكرد. او را دوست داريم چون نويسندهاي پژوهشگر بود. فرهنگ چند جلدي «كوچه» را ميشود نديده گرفت؟ تصحيح ديوان حافظ را ميشود نديد؟ ترجمههاي بينظيرش را ميتوانيم كنار بگذاريم؟ سابقهاش در روزنامهنگاري را ميتوانيم نبينيم؟ اصلا فكر كنيم شاملو شاعر نيست، اما فقط براي همان فرهنگ «كوچه» نبايد ستايشاش كنيم؟
به قول خود شاملو، كه هميشه ميخواست در ايران زندگي كند و ايراني باشد، "روزگار غريبي است".
شعرهاي قيصر شناسنامه اويند
اما این مسایل فقط به دولت و مسایل دولتی مربوط نیست. درست در شرايطي كه شاملو و هدايت به دليل بيسليقهگي قرار است حذف بشوند، عدهاي كه خودشان را مثلا روشنفكر ميدانند، قيصر امينپور را، قيصر شعر فارسي را بيآنكه بخوانند رد ميكنند، چون ميگويند كه او شاعري دولتي است و شعرهايش دولتياند. چه بيرحمند اين دوستان و چه تلخ است بيآنكه چيزي را بخواني، دربارهاش قضاوت كني.
وقتي قيصر رفت، وقتي كه او ما را با دنيايمان تنها گذاشت، جلوي بيمارستان دي، محمدرضا شفيعي كدكني جلوي بيمارستان زار ميزد. شفيعي كدكني آدم كوچكي نيست. هيچ ربطي هم به دولت ندارد. اين روزها هم در يكي از دانشگاههاي آمريكا درس ادبيات ميدهد و تحقيق ميكند. شعر قيصر بود كه او را به جلوي بيمارستان كشاند و نه چيزي ديگر.
حالا كمي كليتر به قضيه نگاه كنيم. ما هميشه به آدمهايي كه زندگي خصوصي افراد را در كارهايشان دخالت ميدهند، انتقاد ميكنيم. مثلا ميگوييم كه اگر شاملو فلان اشتباه را در زندگي شخصياش كرده، هيچ ربطي به آثارش ندارد. اما چرا وقتي به آدمي مثل قيصر امينپور ميرسيم، كارهاي نكردهاش را بهانه ميكنيم؟ خوشبختانه آنهايي كه قدشان كوتاه است و ميخواهند براي ادبيات نسخه بپيچند، در همان خان اول ميمانند. مردم خودشان راه درست را انتخاب ميكنند. اين روزها شعرهاي قيصر شعر فارسي كه در اوج خلاقيت ما را تنها گذاشت، بيشتر خواننده را در ميان جوانها دارد. جوانها به اين حرفها توجهي نميكنند و آنچيزي را ميخوانند كه دوستش دارند.
قيصر ، شاعر بود و عافيتطلب نبود. قيصر تنها بود و اگر نبود، در سومين سالگردش مراسمي در شاناش برگزار ميكردند. قيصر تنها بود و اگر نبود، مزارش را در شان يك شاعر درست ميكردند، كتابخانهاي كه ميخواستند كنار آرامگاهش بسازند پيشكش.
و جالب آنكه بعضيها همين حرفها را به نوعي در مورد سهراب سپهري هم ميزنند. بيچاره سهراب، فقط يك و نيم سال بعد از انقلاب زنده بود.
فروغ از شعر فارسي حذف شدني نيست
44 سال از مگر فروغ فرخزاد گذشته است، شاعري كه همگان اهميتش را در زبان فارسي ميدانيم. آن وقت در تذكرهاي كه چند وقت پيش منتشر شد، اسم فروغ را حذف كرده بودند. واقعا آيا ميشود كه فروغ را حذف كرد؟
فروغ فرخزاد دو دوره شاعري دارد كه خودش هم نيمه اولش را خيلي قبول نداشت. او خودش را به دوره بعد از "تولدي ديگر مربوط ميدانست. ميگفت كه "عصيان" و "ديوار" به دختركي تازه كار تعلق داشته كه خيلي كار برايش جدي نبوده. او ميگفت كه "تولدي ديگر" شروع كار شاعرياش است و از قضا بعد از آن، كتابي منتشر نشد ، هر چند كه بعد از جوانمرگي فروغ، "ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد" منتشر شد.
حالا شما بياييد در مورد شاعري كه فقط همين يك كتاب "تولدي ديگر" را نوشته بحث كنيد، اگر چه خيلي از شعرهاي كتابهاي قبلياش هم قابل دفايند. آيا شاعري كه فقط يك شعر "علي كوچيكه" را سروده، قابل حذف شدن است؟ آيا شاعري كه "آيههاي زميني " را سروده قابل حذف شدن است؟ نه. جوابش دقيقا "واضح و مبرهن" است: نه. نه.
حذف اسم فروغ فرخزاد اين سوال را در ذهن مردم به وجود ميآورد كه مگر او چه كرده بود. آن وقت ممكن است بعضيها با ذره بين بيافتند توي شعرهاي فروغ. آنوقت ممكن است چيزهايي مورد توجه قرار بگيرد كه فروغ خودش هم در بلوغ شاعرانهاش دوستشان نداشت. و همه اينها به دليل آن است كه بعضيها به اشتباه سياست و ادبيات را قاطي ميكنند. و گاهي بعضي از اين مسايل، كاملا شخصي و سليقهگي است. به عنوان مثال، سردبير يكي از روزنامههايي كه در آن كار ميكردم، هميشه روي اسم شاملو خط ميكشيد چون خودش دوستش نداشت. همين.
و ديگراني كه همه ايراني بودند...
جامعه معاصر ما تنها به همين اسمها ظلم نكرده است. امسال كتابهاي خيلي از نويسندهها فرصت پيدا نكردند تا در نمايشگاه كتاب حاضر شوند. وقتي پاي صحبت موسلان مينشينيم، حرفها منطقياند، اما آيا نميتوان گاهي كارها را سهلتر گرف؟
مثلا گفته ميشود كه كتابهايي كه قبل از سال 1384 منتشر شدهاند، نبايد در نمايشگاه باشند. اما كتابي كه در طي 5 سال هنوز توسط كسي خريده نشده، آيا ميتواند يكدفعه خواننده پيدا كند؟ گيرم كه اين كتاب اصلا خوب نباشد، وقتي كه اين كتاب را از نمايشگاه جمع آوري ميكنند، تنها اتفاقي كه ميافتد اين است كه توجه بيشتري به آن خواهد كرد. انسان هميشه كنجكاو است و دلش ميخواهد بداند در اطرافش چه خبر است. عدهاي سودجو هم در اين ميان پيدا ميشوند و كتابهاي بيزبان را فتوكپي ميكنند و ميگذارند جلوي كتابفروشيها دانشگاه تهران. كتابها به بدترين شرايط توسط مردم خريده ميشود در حالي كه نسخههاي درست و حسابي آن در انبارها خاك ميخورد.
امسال كتابهاي عباس معروفي را جمع كردند، كتابهاي هوشنگ گلشيري و غلامحسين ساعدي را. اما اين نكته چه پيامدي دارد؟ آيا ميشود اسم گلشيري را از ادبيات معاصر حذف كرد؟ جواب در يك كلمه "نه" است.
اما ميتوانيم جور ديگري هم به ماجرا نگاه كنيم. اصلا ميتوانيم اجازه بدهيم كه دايره دوستان ما بزرگتر شود. مثلا چند سال قبل، به نويسندهاي كه سياستهاي آمريكا در مورد جنگ عراق و افغانستان را نقد كرده بود، جايزه دادند. اين نكته به معني آن نيست كه جورج بوش آدم خيلي خوبي بود. شايد او حتي ميخواست كه سر به تن نويسنده كتاب نباشد. اما دندان روي جگر گذاشت و اجازه داد كه نويسنده كتابش را منتشر كند و جايزه هم بگيرد. بعد هم اين طرف و آنطرف كلي پز داد كه ببنيد من چه آدم خوبي هستم. بوش كه دستش به خون هزاران عراقي و افغاني آلوده بود، گاهي از اين اداها در ميآورد.
بايد دايره دوستانمان را بزرگتر كنيم و از روي سليقه قضاوت نكنيم، آن هم كه تيراژ كتاب در ايران به زور به 2 هزار تا ميرسد و كتابهايي بعد از 5 سال هنوز فروخته نشدهاند. بايد نگاهمان را عوض كنيم.
شاملو در همه دو دههاي كه بعد از انقلاب در ايران زندگي كرد، كتابهايش را منتشر كرد و اگر نقدي داشت، آنگونه نبود كه باعث گله و شكايت كسي شود. او هرگز بازداشت را تجربه نكرد و بیشتر کتاب هایش منتشر شد، چون شاملو شاعري بود كه ميخواست در كشورش زندگي كند و همه قانونهاي كشورش را مراعات ميكرد. اگر هم نقدي بود، اگر هم صحبتي بود و اگر گلايهاي، همه براي كشوري بود عاشقانه دوستش داشت، براي مردمي بود كه هميشه براي آنها سروده بود.
در اين شرايط همه انتظار داشتيم كه ياد اين شاعر گرامي داشته شود . همه انتظار داريم كه بزرگداشت شاملو، بزرگداشتي براي شعر و ادبيات باشد. كه نشد. اما بياعتنايي به ادبيات، قاطي كردن شعر و سياست فقط مربوط به شاملو و دهمين سال درگذشتش ندارد. از آن سوي بام، كساني قدر شاعراني همچون قيصر امينپور را نميدانند، چون فكر ميكنند كه او شاعري دولتي است. كه نبود. كساني كه شعر و سياست را قاطي ميكنند فراموش ميكنند كه ادبيات خانواده بزرگي است كه جايي براي ديگران در آن نيست، آنچنان كه قيصر شعر فارسي، قيصر امينپور ، فروغ فرخزاد را خواهر خود ميدانست. حالا شما تلاش كنيد تا اسم فروغ را ادبيات حذف كنيد. باور كنيد كه نميشود.
صادق هدايت 60 سال پيش مرده است
صادق هدايت يكي از آن نويسندههايي بود كه هرگز كار سياسي نكرد. او در روزهايي كه همه عضو حزب توده ميشدند و كمونيست شدن مد بود، عضد اين حزب نشد. هدايت به عنوان يك نويسنده و روشنفكر، منتقد بود. فقط همين . نه بيشتر و نه كمتر.
او به كساني كه احساسات مردم را بازيچه قرار ميداند تا جيبهايشان را پر كنند، انتقاد ميكرد. او يكي از بزرگترين منتقدان رضا خان بود و همه ميدانند كه داستان "سگ ولگرد" او بيشتر از همه به استبداد رضاخان برميگرد. درست در همان روزها بود كه هدايت ايران براي رجالهها گذاشت و به غربت پناه برد. هدايت در غربت هم وضع خوبي نداشت تا آنكه جهان را گذاشت را گذاشت و رفت.
صادق هدايت روي خيلي از نويسندهها تاثير گذاشت، از جمله جلال آلاحمد. ميگويند هدايت اصلا از رفتن به جشن عروسي و اين چيزها خوشش نميآمد، اما به جشن سيمين و جلال رفت. و جلال آل احمد هم تاثير خيلي زيادي از او گرفت. و جلال همان نويسندهاي است كه "غربزدگي" و "در خدمت و خيانت روشنفكران" را نوشت. او حتي يك بار هم در اين كتابها هدايت را نقد نكرد. و نكته جالب ديگر اينكه كتابهاي صادق هدايت بارها بعد از انقلاب تجديد چاپ شدهاند.
هدايت 60 سال است كه مرده، يعني 27 سال قبل از انقلاب. اما اين روزها بعضيها يادشان افتاد كه كتابهايش خوب نيستند. و واقعا هم بعضي از كتابهاي صادق هدايت خوب نيست، نه براي اينكه محتواي خوبي ندارد. بعضي از كتابهاي هدايت واقعا خوب نيستند، چون شعاري هستند و مدام شعار ميدهند، به جاي آنكه داستان يا شعر باشند. بيشتر منتقدان ادبي هم اين مساله را تاييد ميكنند و بدون اينكه اتفاق خاصي نياز باشد، اين كتابها به مرور حذف ميشوند. اما اين روزها بعضيها خواسته و ناخواسته باعث ميشوند كه اين كتابهاي نهچندان خوب، اسمشان دوباره بر سر زبانها بيافتد، آنهم كتابهايي كه گذر زمان داشت حذفشان ميكرد.
همانطور كه كسي به كتاب "آهنگهاي فراموش شده" شاملو را جدي نميگيرد چون كار خوبي نيست و خود شاملو هم اصلا دوست نداشت دوباره منتشر شود، كارهاي بد و ضعيف صادق هدايت هم در گذر زمان حذف ميشود، اما نميشود كارهايي مثل "بوف كور"، "سگ ولگرد"، "داش آكل" و "سه قطره خون" را نديده گرفت. اجازه بدهيم كه زمان اين كارهاي بد را الك كند.
شاملو يك شاعر و شهروند ايراني بود
درست يك دهه از مرگ احمد شاملو ميگذرد. در اين دهه اتفاقهاي زيادي افتاد كه ربطي به شاملو ندارد، اما همين اتفاقها كه ربطي به شاعر ندارد باعث شدند تا او مدام در حاشيه قرار بگيرد.
امسال هيچ مراسمي براي شاعر برگزار نشد ، حتي به اندازه يك آدم معمولي كه خانوادهاش برايش بزرگداشت ميگيرند، براي شاملو مراسمي برپا نكردند. يعني شاعري كه شعرهايش به زبانهاي مختلف ترجمه ميشود، شاعري كه خيلي از مردم شعرهايش را زمزمه ميكنند، روزنامهنگاري كه منتقد هميشگي رژيم شاه بود، مترجمي كه شعرها وداستانهاي خيلي خوبي را به فارسي ترجمه كند، شهروندي درجه دو در ايران به حساب ميآيد.
شايد ميگويند كه برگزار شدن مراسم بزرگداشت شاملو، ممكن است تشنج ايجاد كند كه البته واقعا اينطور نيست. حتي مراسم راهپيمايي شاعر هم باعث اين كار نشد. در ضمن آيا ميشود مسابقه فوتبال استقلال و پرسپوليس را برگزار نكرد، چون ممكن است داور اشتباه كند يا فلان بازيكن حرف بدي بزند؟ شايد تماشاگران صندليهاي اتوبوس را خراب كنند و خيلي شايد هاي ديگر، اما مسابقه برگزار ميشود.
ما شاملو را دوست داريم، نه فقط براي اين شعرهاي قشنگي ميگفت و حس آدمها را خوب بيان ميكرد. او را دوست داريم چون نويسندهاي پژوهشگر بود. فرهنگ چند جلدي «كوچه» را ميشود نديده گرفت؟ تصحيح ديوان حافظ را ميشود نديد؟ ترجمههاي بينظيرش را ميتوانيم كنار بگذاريم؟ سابقهاش در روزنامهنگاري را ميتوانيم نبينيم؟ اصلا فكر كنيم شاملو شاعر نيست، اما فقط براي همان فرهنگ «كوچه» نبايد ستايشاش كنيم؟
به قول خود شاملو، كه هميشه ميخواست در ايران زندگي كند و ايراني باشد، "روزگار غريبي است".
شعرهاي قيصر شناسنامه اويند
اما این مسایل فقط به دولت و مسایل دولتی مربوط نیست. درست در شرايطي كه شاملو و هدايت به دليل بيسليقهگي قرار است حذف بشوند، عدهاي كه خودشان را مثلا روشنفكر ميدانند، قيصر امينپور را، قيصر شعر فارسي را بيآنكه بخوانند رد ميكنند، چون ميگويند كه او شاعري دولتي است و شعرهايش دولتياند. چه بيرحمند اين دوستان و چه تلخ است بيآنكه چيزي را بخواني، دربارهاش قضاوت كني.
وقتي قيصر رفت، وقتي كه او ما را با دنيايمان تنها گذاشت، جلوي بيمارستان دي، محمدرضا شفيعي كدكني جلوي بيمارستان زار ميزد. شفيعي كدكني آدم كوچكي نيست. هيچ ربطي هم به دولت ندارد. اين روزها هم در يكي از دانشگاههاي آمريكا درس ادبيات ميدهد و تحقيق ميكند. شعر قيصر بود كه او را به جلوي بيمارستان كشاند و نه چيزي ديگر.
حالا كمي كليتر به قضيه نگاه كنيم. ما هميشه به آدمهايي كه زندگي خصوصي افراد را در كارهايشان دخالت ميدهند، انتقاد ميكنيم. مثلا ميگوييم كه اگر شاملو فلان اشتباه را در زندگي شخصياش كرده، هيچ ربطي به آثارش ندارد. اما چرا وقتي به آدمي مثل قيصر امينپور ميرسيم، كارهاي نكردهاش را بهانه ميكنيم؟ خوشبختانه آنهايي كه قدشان كوتاه است و ميخواهند براي ادبيات نسخه بپيچند، در همان خان اول ميمانند. مردم خودشان راه درست را انتخاب ميكنند. اين روزها شعرهاي قيصر شعر فارسي كه در اوج خلاقيت ما را تنها گذاشت، بيشتر خواننده را در ميان جوانها دارد. جوانها به اين حرفها توجهي نميكنند و آنچيزي را ميخوانند كه دوستش دارند.
قيصر ، شاعر بود و عافيتطلب نبود. قيصر تنها بود و اگر نبود، در سومين سالگردش مراسمي در شاناش برگزار ميكردند. قيصر تنها بود و اگر نبود، مزارش را در شان يك شاعر درست ميكردند، كتابخانهاي كه ميخواستند كنار آرامگاهش بسازند پيشكش.
و جالب آنكه بعضيها همين حرفها را به نوعي در مورد سهراب سپهري هم ميزنند. بيچاره سهراب، فقط يك و نيم سال بعد از انقلاب زنده بود.
فروغ از شعر فارسي حذف شدني نيست
44 سال از مگر فروغ فرخزاد گذشته است، شاعري كه همگان اهميتش را در زبان فارسي ميدانيم. آن وقت در تذكرهاي كه چند وقت پيش منتشر شد، اسم فروغ را حذف كرده بودند. واقعا آيا ميشود كه فروغ را حذف كرد؟
فروغ فرخزاد دو دوره شاعري دارد كه خودش هم نيمه اولش را خيلي قبول نداشت. او خودش را به دوره بعد از "تولدي ديگر مربوط ميدانست. ميگفت كه "عصيان" و "ديوار" به دختركي تازه كار تعلق داشته كه خيلي كار برايش جدي نبوده. او ميگفت كه "تولدي ديگر" شروع كار شاعرياش است و از قضا بعد از آن، كتابي منتشر نشد ، هر چند كه بعد از جوانمرگي فروغ، "ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد" منتشر شد.
حالا شما بياييد در مورد شاعري كه فقط همين يك كتاب "تولدي ديگر" را نوشته بحث كنيد، اگر چه خيلي از شعرهاي كتابهاي قبلياش هم قابل دفايند. آيا شاعري كه فقط يك شعر "علي كوچيكه" را سروده، قابل حذف شدن است؟ آيا شاعري كه "آيههاي زميني " را سروده قابل حذف شدن است؟ نه. جوابش دقيقا "واضح و مبرهن" است: نه. نه.
حذف اسم فروغ فرخزاد اين سوال را در ذهن مردم به وجود ميآورد كه مگر او چه كرده بود. آن وقت ممكن است بعضيها با ذره بين بيافتند توي شعرهاي فروغ. آنوقت ممكن است چيزهايي مورد توجه قرار بگيرد كه فروغ خودش هم در بلوغ شاعرانهاش دوستشان نداشت. و همه اينها به دليل آن است كه بعضيها به اشتباه سياست و ادبيات را قاطي ميكنند. و گاهي بعضي از اين مسايل، كاملا شخصي و سليقهگي است. به عنوان مثال، سردبير يكي از روزنامههايي كه در آن كار ميكردم، هميشه روي اسم شاملو خط ميكشيد چون خودش دوستش نداشت. همين.
و ديگراني كه همه ايراني بودند...
جامعه معاصر ما تنها به همين اسمها ظلم نكرده است. امسال كتابهاي خيلي از نويسندهها فرصت پيدا نكردند تا در نمايشگاه كتاب حاضر شوند. وقتي پاي صحبت موسلان مينشينيم، حرفها منطقياند، اما آيا نميتوان گاهي كارها را سهلتر گرف؟
مثلا گفته ميشود كه كتابهايي كه قبل از سال 1384 منتشر شدهاند، نبايد در نمايشگاه باشند. اما كتابي كه در طي 5 سال هنوز توسط كسي خريده نشده، آيا ميتواند يكدفعه خواننده پيدا كند؟ گيرم كه اين كتاب اصلا خوب نباشد، وقتي كه اين كتاب را از نمايشگاه جمع آوري ميكنند، تنها اتفاقي كه ميافتد اين است كه توجه بيشتري به آن خواهد كرد. انسان هميشه كنجكاو است و دلش ميخواهد بداند در اطرافش چه خبر است. عدهاي سودجو هم در اين ميان پيدا ميشوند و كتابهاي بيزبان را فتوكپي ميكنند و ميگذارند جلوي كتابفروشيها دانشگاه تهران. كتابها به بدترين شرايط توسط مردم خريده ميشود در حالي كه نسخههاي درست و حسابي آن در انبارها خاك ميخورد.
امسال كتابهاي عباس معروفي را جمع كردند، كتابهاي هوشنگ گلشيري و غلامحسين ساعدي را. اما اين نكته چه پيامدي دارد؟ آيا ميشود اسم گلشيري را از ادبيات معاصر حذف كرد؟ جواب در يك كلمه "نه" است.
اما ميتوانيم جور ديگري هم به ماجرا نگاه كنيم. اصلا ميتوانيم اجازه بدهيم كه دايره دوستان ما بزرگتر شود. مثلا چند سال قبل، به نويسندهاي كه سياستهاي آمريكا در مورد جنگ عراق و افغانستان را نقد كرده بود، جايزه دادند. اين نكته به معني آن نيست كه جورج بوش آدم خيلي خوبي بود. شايد او حتي ميخواست كه سر به تن نويسنده كتاب نباشد. اما دندان روي جگر گذاشت و اجازه داد كه نويسنده كتابش را منتشر كند و جايزه هم بگيرد. بعد هم اين طرف و آنطرف كلي پز داد كه ببنيد من چه آدم خوبي هستم. بوش كه دستش به خون هزاران عراقي و افغاني آلوده بود، گاهي از اين اداها در ميآورد.
بايد دايره دوستانمان را بزرگتر كنيم و از روي سليقه قضاوت نكنيم، آن هم كه تيراژ كتاب در ايران به زور به 2 هزار تا ميرسد و كتابهايي بعد از 5 سال هنوز فروخته نشدهاند. بايد نگاهمان را عوض كنيم.
۷ نظر:
چطور می تونی شعر رو از بقیه مسائل جدا کنی و بگی مثلا شعر سیاسی نمی تونه باشه. این حرفا باعث می شه که گاهی آدما یادشون بره هدف استعلایی شاعر چیه. شاعر که فقط یه عنصر گوشه نشین نیست که بخواد از گل و بلبل و در و دیوار و رودخونه شعر بگه یا اوج کارش برسه به دم زدن از عشق به معشوقه ی گمشده اش یا حتی خیالش. من همیشه باور داشتم که هدف شاعر تغییر فضای پیرامونه... یعنی می شه گفت شاعری که برای مرتضی کیوان شعر می نویسه یا از رجاله های سیاه پوش می گه... سیاسی نیست و نمی تونه باشه؟ یعنی واقعا می خوای واقعا بگی که شاملو هیچ مشکلی با فضای پیرامونش نداشت؟ کتاب کوچه که به سادگی جلوی چاپش گرفته می شد و خودشم جایی گفته که "خوب شد انقلاب شد که جلوی این کتاب زیان بخش گرفته شه" یعنی فکر می کرده که باهاش مشکل شخصی داشتن که نمی ذاشتن شعراش و کتاباش چاپ شه... یا حتی بقیه شون که الان نمی خوام در موردشون حرف بزنم غیر از اینکه برای بند بند مطلبت حرف دارم. اگه الان بخوام همه حرفای تو دلمو بگم می شه مثنوی هفتاد من... پس می ذارم برا بعد اما یه چیزی رم فراموش نمی کنم. اینکه اگه ما روز به روز بیشتر داریم رو به انحطاط می ریم به خاطر ساده انگاری مونه... اونایی که این کارو می کنن درسته که نمی دونن شاملو و فروغ چه می گفتن و جلال و قیصر چه... اما خطر رو خوب حس می کنن و فقط شامه قوی دارن...
سلام
من همون ناشناسم. ;که از نوشته های شما خوشم اومده خوشحال میشم اگه اجازه بدی وبت را لینک کنم
مرسی
جانا سخن از زبان ما می گویی.
سلام
با اينكه ميگيد شاعرا سياسي نيستند و سياسي شعر نميگن مخالفم ولي معتقدم به خاطر حس و هنرشون بايد بهشون احترام گذاشت و اينكه نبايد هركي كه متفاوت از ما فكر ميكنه رو طرد كنيم.
چه دولت چه خودمون
کاش یاد بگیریم همه چیز را باهم قاطی نکنم ادبیات یک بحث است ، سیاست چیز دیگری .شاید بتوانند روی هم تاثیر بگذارند اما در نهایت دو مطلب جدا هستند .
فروغ حذف نخواهد شد چون هنوز هم بعد از این همه سال نسل جدید به دنبال کتابهای فروغ است و شعر او
سهراب هست تا همیشه شقایق ها و احمد شاملو حتی اگر مراسمی در خور برایش نگیرند بازهم شاملو است .
البته ما کودک تر از این میباشیم که حرف بنماییم و حتما الان از ما خوشتان نمی آید و آرزو مینمایید که ما برویم و پشت سرمان را هم نگاه ننماییم,ولی حیفمان می آید وبلاگتان را بخوانیم و نظر نگذاریم و چون همه ی نوشته هاتان نظر دادنی هستند هی میخواهیم نظر بگذاریم!!!
صادق هدایت را باید درک کرد,بعضی کتابهایش خوب نیست ولی در عوض نگاهش توی عکسها آدم را شرمنده میکند...
از چه نمیدانم....
)تایید ننمایید یکهو!(
یکی می گفت:" مرد پاک را زندگی و زمان تنها نمی گذارد"..چه خوب می گفت...و چه بیهوده تلاش می کنند برای به فراموشی سپردن بعضی نامها...
ارسال یک نظر