چندی پيش خبري منتشر كه در برخورد اول، مثل هر « نميشود» ديگر قند در دل آب كرد. خبر شيرين بود براي ما اهالي كتاب: «كتاب گران نميشود». و با خود حظ كرديم كه اگر روغن و چاي كمي گران شود چه باك، اما كتاب را بر سر سفره خواهيم داشت. دليل و منطق، به غايت درست بود. و ميتواند باشد، چرا كه قيمت كاغذ از دو سال پيش، بيواسطه بود و از اينرو كتاب نبايد گران شود.
كمي بعد اما ياد بهرام بيضايي افتاديم و نمايشنامه «چهار صندوق». نقل به مضون از اين نمايشنامه ماندگار استاد به يادمان آمد كه « زرد» رو به « سياه» ، پيراهن تن خودش را به عنوان جايزه بخشيد و سياه خوشحال كه جايزهاي گرفته، فارغ از آنكه ، پيراهن را از روز نخست داشته است. حالا ماييم و اين تختهبند تن: كتاب گران نميشود.
خوشبختانه و صد جاي شكر كه در چند سال اخير، تامين امنيت شغلي نويسندگان دغدغه بسياري از مديران فرهنگي ما بوده است. محسن پرويز، معاون پيشين وزارت ارشاد كه خود نيز دستي بر آتش داشت، كارهايي را در اينباره آغازيد و معاون فعلي نيز، در اين نكته همچون نكات ديگر، همان مسير را دنبال ميكند: «از نويسندگانمان حمايت كنيم». گيرم كه دايره اين نويسندگان، به گستردگي همه ادبيات ايران نباشد.
با اينهمه، خبر «كتاب گران نميشود»، جاي كمي اما و اگر دارد. آيا اين خبر با مبتداي حمايت از نويسندگان همخوان است؟ آيا كشوري كه ميخواهد سري در سرهاي فرهنگي و علمي داشته باشد، ارزان و گران شدن كتاب را تنها با كاغذ ميسنجد؟ يا بايد بسنجد؟ آيا نويسنده، جداي از آن شاني كه برايش قايل ميشويم و ميشوند، برق و آب و گاز مصرف نميكند؟ آيا تنها بايد به قيمت كاغذ چشم داشت و حيات نويسنده را نايده گرفت؟ از كاغذ سفيد كه كتاب خلق نميشود.
از نويسنده و نويسندهها بگذريم كه هميشه سبب نزاعند و با زبان سرخ خويش، مشكل درست ميكنند. آيا چرخه نشر، به عوامل ديگري همچون كارگر چاپخانه، دستگاه چاپ، صحافي، لوازم و ابزار اين دو ، سيستم توزيع كتاب و مسايلي از اين دست وابسته نيست؟
شما گمان ببريد كه نويسنده، آن برج عاجنشين بيدردي است كه بيهوده ميكوشد تا درد بتراشد. با كارگر روغن به دست چاپخانه چه ميكنيد؟ گيرم كه چاپخانهدار، با چاپ كارتهاي تبريك و تسليت، دست خود را پر نگه ميدارد، چسبي كه كاغذها را به هم نگه ميدارد چه؟
گران و ارزان شدن كتاب، چنانچه تجربه نشان داده، هيچ دردي كم نميكند تا هنگامي كه كتاب خوب ( به هر تعريف و استانداري) توليد نشود. تجربههاي بسياري داشتهايم از اين دست كه كتاب را رايگان در دسترس مردم قرار دادهايم. نه آنكه كتابها ، كتابهاي خوبي نبوده باشند، اما تا آن لحظه كه مردم احساس نياز نكرده باشند، همان كتابهاي رايگان هم وانكرده، پس فرستاده شدهاند.
و تجربه شهادت ميدهد كه هر گاه كتاب خوبي به بازار آمده، جداي از بيش و كمي بهاي آن، مردم آنرا خريدهاند. و به اين گونه، نبايد گمان كنيم كه تنها حفظ قيمت كتاب، به گسترش آن در ميان مردم كمك خواهد كرد. و صحبتهاي نكرده بسيار است.
كمي بعد اما ياد بهرام بيضايي افتاديم و نمايشنامه «چهار صندوق». نقل به مضون از اين نمايشنامه ماندگار استاد به يادمان آمد كه « زرد» رو به « سياه» ، پيراهن تن خودش را به عنوان جايزه بخشيد و سياه خوشحال كه جايزهاي گرفته، فارغ از آنكه ، پيراهن را از روز نخست داشته است. حالا ماييم و اين تختهبند تن: كتاب گران نميشود.
خوشبختانه و صد جاي شكر كه در چند سال اخير، تامين امنيت شغلي نويسندگان دغدغه بسياري از مديران فرهنگي ما بوده است. محسن پرويز، معاون پيشين وزارت ارشاد كه خود نيز دستي بر آتش داشت، كارهايي را در اينباره آغازيد و معاون فعلي نيز، در اين نكته همچون نكات ديگر، همان مسير را دنبال ميكند: «از نويسندگانمان حمايت كنيم». گيرم كه دايره اين نويسندگان، به گستردگي همه ادبيات ايران نباشد.
با اينهمه، خبر «كتاب گران نميشود»، جاي كمي اما و اگر دارد. آيا اين خبر با مبتداي حمايت از نويسندگان همخوان است؟ آيا كشوري كه ميخواهد سري در سرهاي فرهنگي و علمي داشته باشد، ارزان و گران شدن كتاب را تنها با كاغذ ميسنجد؟ يا بايد بسنجد؟ آيا نويسنده، جداي از آن شاني كه برايش قايل ميشويم و ميشوند، برق و آب و گاز مصرف نميكند؟ آيا تنها بايد به قيمت كاغذ چشم داشت و حيات نويسنده را نايده گرفت؟ از كاغذ سفيد كه كتاب خلق نميشود.
از نويسنده و نويسندهها بگذريم كه هميشه سبب نزاعند و با زبان سرخ خويش، مشكل درست ميكنند. آيا چرخه نشر، به عوامل ديگري همچون كارگر چاپخانه، دستگاه چاپ، صحافي، لوازم و ابزار اين دو ، سيستم توزيع كتاب و مسايلي از اين دست وابسته نيست؟
شما گمان ببريد كه نويسنده، آن برج عاجنشين بيدردي است كه بيهوده ميكوشد تا درد بتراشد. با كارگر روغن به دست چاپخانه چه ميكنيد؟ گيرم كه چاپخانهدار، با چاپ كارتهاي تبريك و تسليت، دست خود را پر نگه ميدارد، چسبي كه كاغذها را به هم نگه ميدارد چه؟
گران و ارزان شدن كتاب، چنانچه تجربه نشان داده، هيچ دردي كم نميكند تا هنگامي كه كتاب خوب ( به هر تعريف و استانداري) توليد نشود. تجربههاي بسياري داشتهايم از اين دست كه كتاب را رايگان در دسترس مردم قرار دادهايم. نه آنكه كتابها ، كتابهاي خوبي نبوده باشند، اما تا آن لحظه كه مردم احساس نياز نكرده باشند، همان كتابهاي رايگان هم وانكرده، پس فرستاده شدهاند.
و تجربه شهادت ميدهد كه هر گاه كتاب خوبي به بازار آمده، جداي از بيش و كمي بهاي آن، مردم آنرا خريدهاند. و به اين گونه، نبايد گمان كنيم كه تنها حفظ قيمت كتاب، به گسترش آن در ميان مردم كمك خواهد كرد. و صحبتهاي نكرده بسيار است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر