درست در روزهايي كه عربستان در حال پذيرفتن حق راي براي زنان است، اولين زن ايراني به فضا مي رود، زنان افغاني از يوغ طالبان به در آمده اند و هزار اتفاق ديگر ميمون از اين دست براي زنان در حال رخ دادن است، ما ميزباني جام ملت هاي آسيا را براي آن از دست مي دهيم كه حوصله حضور زنان را در ورزشگاه نداريم. انگار مي ترسيم.انگار زنان را توان آن نيست كه در اين جا
حضور يابند.1
بر اين افزون، هر روز بر فشار بر زنان مي افزاييم كه چرا پيراهن تن تان كمي بر بدن تان مماس شده يا روپوشتان كوتاه است. آن وقت خودمان پيراهن هاي نخي نازك مي پوشيم و با آستين كوتاهش باد اندك سايه هاي تابستاني را به تن مهمان مي كنيم. روسري سر زنانمان مي كنيم تا عرق تابستان، موهايشان را نيازمند شامپوهايي كند كه نمي توانند از ريزش و موخوره جلوگيري كنند. 1
درست در همين روزها از غصه مردن بودن و ايراني بودن...دلم مي گيرد.1
كاش آدمي را وطني بود كه آن را با خودش هر كجا كه مي خواست، مي توانست ببرد.1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر