ابرک شلوار پوش
شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۶
چه بايد گفت؟
امروز ،وقتي از خيابان رد مي شدم،موتورسواري از جلويم رد شد و تف روي صورتم انداخت. من كه گيج شده بودم، خيره شدم به او و او و دوستش با بلندترين صداي ممكن خنديدند. من كه اين بزرگوار را نمي شناختم.آيا او مرا مي شناخت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر