صبح چهارشنبه كه شهلا جاهد را آويزان كردند، مدام در گودر ميچرخيدم و از تا از زواياي مختلف ماجرا را ببينم. خوب بود، هر چند كه اصل ماجرا تلخ بود. خودمم هم هر جور به ماجرا نگاه ميكردم، تلخ بود. يك تراژدي تمام عيار بود. و به گمانم، همه ما مقصريم. همه ما كه درست به دنيا نگاه نميكنيم و اجازه هم نميدهيم درست به دنيا نگاه كنند. اما قبل از اينكه در اينباره بنويسم، درباره پست قبليام مينويسم: يك توضيح ضروري.
يكي از دوستان كه اسمش را هم ننوشته بود، متهمم كرده كه مثل دائيجان ناپلئونم. دوستم شايد راست بگويد. در سه كامنتي كه بر اين پست آمده، نوشته شده كه اگر از افشاي بيشتر اطلاعات نميترسيدند، مدير ويكيليكس را دنبال نميكردند و متهمش نميكردند. چون از ميخواهند بترسانندش.
حالا ميشود از چند زاويه نگاه به ماجرا نگاه كنيم. نخست اينكه وقتي بازي شروع ميشود، بايد قواعد بازي را رعايت كرد. يعني اينكه، اينترپل در جستجوي مدير ويكيليكس است تا نشان دهد كه اين مسايل به نفع كشورها نيست. شايد اينترپل هم بازي خورده باشد. از كجا ميدانيم؟
اگر اين يك بازي سياسي باشد و بخواهند آتش ماجرا را داغ نگهدارند، چه منطقي بهتر از اين. به قول ماركز، وقتي جزييات ماجرا عنوان ميشود، همه چيز رنگ واقعي بيشتري به خود ميگيرد.
اما به گمانم بايد از زاويهاي ديگر به ماجرا كنيم، نكتهاي كه بعد از نوشتن پست قبلي به آن رسيدم. به گمانم آمريكايي بلند كه خوب از يك فاجعه استفاده كنند، مثل يك نقاش حرفهاي. پيكاسو ميگفت تفاوت يك نقاش حرفهايي و آماتور آن است كه نقاش آماتور نميداند از لكه افتاده بر تابلو چه كند و نقاش حرفهاي آن را بدل به يك خلاقيت ميكند. آمريكاييها هم از اين لكه افتاده بر تابلو، بهرهبرداري خود را ميكنند.
نكته مهمي در يكي از كامتها بود كه سخت به آن ايمان دارم. ما ايرانيها مدام چشممان به دنبال كسي است كه كارمان را راه بياندازد. راست گفته دوستي كه اسمش را نميدانم. راست گفته.
اما برسيم به ماجراي شهلا جاهد. نخست اينكه من با مجازات اعدام مخالفم. به گمانم از هر زاويه كه به ماجرا نگاه كنيم، اعدام مجازات خوبي نيست. اگر قرار بود اعدام سبب شود تا ديگران، دست از جنايت بردارند، تا كنون چنين شده بود و جنايت ، با چنين افزايشي توام نبود. به گمانم، كسي كه جنايت ميكند، چنان از عقل به دور ميافتد كه به مجازات نميانديشد.
از سويي گمان كنيد كسي كه چند نفر را كشته، آيا با يك بار اعدام به مجازات ميرسد؟ چرا شهلا جاهد در 23 شهريور به فرياد آمد كه تكليفم را يكسره كنيد؟ از آن رو نبود كه خسته شده بود؟
و دلايلي بيشمار كه به گمانم اعدام را يك واقعه غير انساني ميكند...
ديگر اينكه جنايت شهلا جاهد هنوز اثبات نشده بود. عبدالصمد خرمشاهي، 10 دليل و مدرك دارد كه شهلا قاتل نيست. هنوز هم بر اين آرا اصرار دارد. اين دلايل را ميتوانيد در سايتها بخوانيد و تكرارشان جز ملال، چيزي بر ما نميافزايد و ملالي كه بر زبان لال شهلا بود، چيزي از اين كم نداشت.
شهلا اعدام شد و صندلي را پسر نوجوان ناصر محمدخاني و لاله سحرخيزان( مقتول) از زير پاي قاتل برداشت. آيا اين پسر نوجوان تا پايان عمر انساني عادي خواهد بود؟ آيا آرامش خواهد داشت؟ دريغ.
ناصر محمدخاني بعد از اعدام به قطر رفت. آيا او تا پايان عمر، آرام خواهد بود؟
مشلات ريشهدارند. ما تنها صورت مساله را پاك ميكنيم. ما تنها معلولها را از بين ميبريم. شما گمان ببر آن دختر نوجواني كه پدرش بر اثر مشكلات اقتصادي فرار كرده و به آغوش مهر پدري نياز دارد، ميتواند چه موجود هولناكي شود. شما گمان ببر پسركي را دلش مادر ميخواهد و مادر، به هواي زندگي بهتر تركش كرده. شما گمان ببر بر دختركي مشهدي، كه پدرش او را به مواد فروش داده تا بار ديگر بتواند خود را «بشاژد» و دختر 9 ساله را معتاد كرده باشند و مرد مواد فروش دخترك را جلوي زنش آزار داده باشد. ( خبري كه سه روز پيش منتشر شد). شما گمان ببر بر تجاوز به عنف.
به علتها توجه كنيم. معلولها ما را به ناكجا آباد خواهند برد.
۴ نظر:
منم فکر میکردم اون پسر چه جور موجودیه یادم افتاد پسر محمد خانیه دیگه .تو یه مصاحبه خوندم خبر نگار از برادر لاله پرسیده بود شما ناصر رو بخشیدید ؟ جواب داده بود بععععععله حالا آدم یه اشتباهی میکنه دیگه فقط دستش درد نکنه که دو تا پسرو سپرده به مادرم ( که ازشون این موجودات رو بسازه ) و خودش بره قطر صفااااااااااا ... در ضمن وجدان اونایی به درد میاید که داشته باشنش
نمی دونم در مورد این موضوع چی باید بگم!( الآن حتما با خودتون می گید که بعد عمری اومده یه نظری بده، حالا نمی دونه چی بگه!!)
توی این مدت خیلی ها رو توی این ماجرا مقصر می دونستم. یه مدتی خود ناصر محمد خانی رو، یه مدت شهلا رو و یه مدتی هم جامعه رو. ولی دست آخر نتیجه گرفتم که توی این تراژدی تلخ، همه ی این ها مقصر بودن. جامعه ی ما که عادت داره به بت سازی از یه نفر و به انتقام و خون و قصاص و تلافی و مردمش رو هم با همین فرهنگ بزرگ می کنه. شهلا که توی عشقش اون قدر غرق شده بود که به هیچ چیز دیگه ای فکر نمی کرد و ناصر محمد خانی...
از این اتفاق ها متاسفم. و متاسف تر از اینم که این تراژدی ها بارها تکرار می شن و تکرار می شن و تکرار می شن...
حالم از پاراف آخر بهم میخوره!!!تهوع!! حالم از این چیزا بهم می خوره...ازحیوون پست تر!!از...نمی خوام هیچی بگم...من نمی تونم چشامو ببندم و نمی تونم کمکی هم بکنم اونایی که باید بکنن به فکر خودشونن!
...
نمی گم!حرفامو می خورم!...
بعدا کامل مطلبتون رو می خونم!
پاراف اول وآخر رو فقط خوندم!
:-((
من قضاوت نمیکنم
چون قضاوت کردن در کل مشکله.
چون قضاوت درباره ی این مسئله خیلی مشکله!
چون میترسم از اینکه یه روزی خودم تیتر بشم و بخوان درباره ی من قضاوت کنن.
چون ما آدم ها موقع قضاوت یا زیادی مهربون میشیم یا زیادی بی رحم!
ارسال یک نظر