پنجشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۱

شعری در مدح جورج کلونی

می توانستم اکبری باشم یا اصغری

کاپلسون باشم یا جیسمون

می توانستم در اصفهان به دنیا آمده باشم

یا در کرمان

شاید در نیویورک و بعید نبود در کرکوک

می توانستم سیاه باشم

یا از کودکی سیاه کردن را بیاموزم

می توانستم موهایی بلوند داشته باشم

یا جورج کلونی، خود جورج...

اما به طرز عجیبی شدم سجاد صاحبان زند

و گریزی نیست و تا مرگ همینم

درست شبیه دندانی که می پوسد

یا پوستی که چین می خورد.

به طرز عجیبی اینجام.

و همینم.

۴ نظر:

آناهیتا آذرشکیب گفت...

سلام
قشنگه. چون سجاد صاحبان زند کمی شبیه جورج کلونی می تونه باشه. یا باید اصلأ خود جورج کلونی شبیه سجاد صاحبان زند بشه

شکوفه آزادگان گفت...

همینی که هستی بهترینی . s,s,zand

احسان گفت...

به جبر انقدری معتقد نیستم که بگم هر اتفاقی می افته، قرار بوده که بیفته و نمیشه تغییرش داد. ولی انقدر معتقد هستم که بگم وقتی اونی که هستیم رو قبول کنیم، تازه اون موقع می تونیم یه "خود" بی نظیر باشیم. سجاد صاحبان زند که برای خودش کسیه! تا حد زیاد می شناسنش و تا حد زیادی دوستش دارن. واسه خودش شده یه برند. اما اگه من احسان ابراهیمی هم باشد، درست وقتی خودم رو بپذیرم، و بدونم من همینم که هستم، اون وقت می تونم یه احسان ابراهیمی منحصر به فرد باشم...
میشه یعنی؟

زهرا گفت...

جورج کلونی خودمانی حتی اگر سجاد صاحبان زند باشی!!

عجب جمله ی عمیقی گفتم!!!