جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۴

مردیم از هیجان


قصد سیاه نمایی ندارم.اما فراموش نکنید ، ما هم دل داریم.دوست داریم گاهی برویم توی پیاده رو قدم بزنیم.گاهی دلمان پارک می خواهد.اما همین ها هم در شرایط حاضر مقدور نیست.وقتی در پیاده رو راه می رویم ، انگار که رفته ایم کوه نوردی.هر لحظه ممکن است که پای آدم بیافتد توی یک چاله.هر تکه از پیاده رو به شکلی است که با چندمتر بعدیش فرق می کند.تازه در این شرایط باید منتظر آقایان موتورسوار هم باشیم.هرلحظه ممکن است یکی سر برسد و در حالی که مثل یک شهروند مترقی با صد کیلومتر در ساعت در پیاده رو می راند ، افقی به خانه بر گرداندت.
مشکل از دوجاست.یکی دولت ودیگری ملت.سال هاست که دل از دولت بریده ایم .اما این موتور سوار ها که جزء خودمان هستند.کسانی که تمام شهر را زباله دان می دانند از خودمان هستند.البته شهرداری که در این میان شاهکاری است.هر روز یک بریدگی وسط خیابان بسته می شود تا چند کیلومتر آن طرف تر یک بریدگی جدید احداث شود.انگار تمام وظیفه شهرداری در همین بریدگی هاست.مثلا می خواهند مشکل ترافیک را حل کنند.باور کنید سرمان از بوق های الکی ترکید.به نظرم باید بوق را از ماشین هایی که در خیابان های ایران رانندگی می کنند، بگذارند کنار.
در ایران هر روز صبح که بیدار می شویم ، باید منتظر اتفاق تازه ای باشیم.مردیم از هیجان.

هیچ نظری موجود نیست: