هميشه اين سوال رو از خودم پرسيدم كه چرا آدمها، يك چيزي ميسازنند يا خلق ميكنند و به دنبال اين هستند كه نقضاش كنند. انيشتين خدابيامرز كه خانم باز خيلي ماهري بود و علاوه بر فيزيك، بلد بود با آن قيافه به هم ريختهاش دل خانمها را به دست بياورد، قانون سرعت نور را به دست آورد و نشان داد كه بيشترين سرعتي كه ميتوان داشت، سرعت نور است. بعدش به فكر اين افتاد كه سرعت بالاي نور چه جوري است. راستش اگر آدم به سرعت بالاي نور دست پيدا كند، خيلي جالب است، چون ميتوانيم به زمان گذشته برگرديم. دلتان براي بچگيتان تنگ نشده؟ دوست ندارد مادرتان دوباره نوازشتان كند؟ پس زنده باد سرعت بالاي نور، هرچند كه خيالي بيش نيست.
سرعت بالاي نور و رسيدن به روزهاي خوب بچگي، نقطه خوب ماجراست. به هواپيما فكر كنيد. آدمها هواپيما ساختهاند تا بمب بر سر آدمهاي ديگر بريزد. اسحله ساختهاند تا ديگران را بكشند. سم ساختهاند تا از شر ديگران خلاص شوند.
آدمها خانه ساختهاند تا در چارچوب ديوارهايش، تنها باشند. تنهاتر باشند. از تنهايي دق كنند. آدمها، شغل را ايجاد كردهاند تا پول دربياورند تا با آن حال كنند، اما آنقدر كار ميكنند كه وقتي براي چيز ديگر نيست.
آدمها ازدواج ميكنند تا تنها نباشند. بعد دنبال راهي هستند كه تنها باشند. يعني خسته ميشوند. بعد جدا ميشوند. بعد خيانت ميكنند. بعد ميميرند. اصلا اين كلمههاي لعنتي را چه كسي اختراع كرده است؟ ساختن اين قواعد كوفتي اجتماعي كار كيست؟ چرا آدمها بايد تشكيل خانواده بدهند؟ تا ازدواج نباشد، خيلي چيزهاي ديگر معنا پيدا نميكند.
چرا آدمها چاقو ميسازنند؟ چرا آدمها زندان ميسازنند؟ چرا آدمها مجبورند شهروند يك كشور باشند؟ چرا آدمها نميتوانند همچون پرندهها، هر جا كه خواستند بروند بي ويزا و پاسپورت ( يا مثلا گذرنامه).
آدمها غذا ميخورند، اما ميخواهند چاق نباشند. آدمها، به هم زور ميگويند، اما دوست دارند به خودشان زور گفته نشود. آدمها، دورغ ميگويند، اما دوست دارند به خودشان دروغ گفته نشود. آدمها، احمقاند اما فكر ميكنند، ديگران احمقاند. آدمها به خودشان كلك ميزنند...
آدمها... آدمها... آدمها...
سرعت بالاي نور و رسيدن به روزهاي خوب بچگي، نقطه خوب ماجراست. به هواپيما فكر كنيد. آدمها هواپيما ساختهاند تا بمب بر سر آدمهاي ديگر بريزد. اسحله ساختهاند تا ديگران را بكشند. سم ساختهاند تا از شر ديگران خلاص شوند.
آدمها خانه ساختهاند تا در چارچوب ديوارهايش، تنها باشند. تنهاتر باشند. از تنهايي دق كنند. آدمها، شغل را ايجاد كردهاند تا پول دربياورند تا با آن حال كنند، اما آنقدر كار ميكنند كه وقتي براي چيز ديگر نيست.
آدمها ازدواج ميكنند تا تنها نباشند. بعد دنبال راهي هستند كه تنها باشند. يعني خسته ميشوند. بعد جدا ميشوند. بعد خيانت ميكنند. بعد ميميرند. اصلا اين كلمههاي لعنتي را چه كسي اختراع كرده است؟ ساختن اين قواعد كوفتي اجتماعي كار كيست؟ چرا آدمها بايد تشكيل خانواده بدهند؟ تا ازدواج نباشد، خيلي چيزهاي ديگر معنا پيدا نميكند.
چرا آدمها چاقو ميسازنند؟ چرا آدمها زندان ميسازنند؟ چرا آدمها مجبورند شهروند يك كشور باشند؟ چرا آدمها نميتوانند همچون پرندهها، هر جا كه خواستند بروند بي ويزا و پاسپورت ( يا مثلا گذرنامه).
آدمها غذا ميخورند، اما ميخواهند چاق نباشند. آدمها، به هم زور ميگويند، اما دوست دارند به خودشان زور گفته نشود. آدمها، دورغ ميگويند، اما دوست دارند به خودشان دروغ گفته نشود. آدمها، احمقاند اما فكر ميكنند، ديگران احمقاند. آدمها به خودشان كلك ميزنند...
آدمها... آدمها... آدمها...
۳ نظر:
in hame moamma! age bekhay beshinio be hamashoon fekr koni yeho mibini pir shodi! rasti age donyaye ma azmayeshe, pas che azmayeshe pichideo sakhtie!!!
در این باره دو دیدگاه وجود داره:
1/امان از دست این آدمها...!!
2/طفلک آدمها...!!
vaghean chera??????????
ارسال یک نظر