سه‌شنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۹

راننده‌اي كه در مورد گشت ارشاد و بوق زدن زياد مي‌دانست

ديروز حس كردم كه گوشم دارد كر مي‌شود. يعني توي ماشين نشسته بودم و رفته بودم توي اين حس كه هنوز ماه معظم تير نيامده، پولش را به يك حرف بي‌ادبي داده‌ام كه حي كردم صداي بوق دارد گوشم را كر مي‌كند. اول احساس بود و بعد شد :" الحساس و المشاهده".

راننده ماشيني كه توي آن نشسته بودم دستش را گذاشته بود روي بوق و همين‌جور فشار مي‌داد. من مانده بودم كه چه بگويم كه پيرمرد كناري به جايم حرف زد:" آقا، جاي نرم گير آوردي كه همين‌جور فشار مي‌دي؟" و من ، شايد بوق ماشين و همه خيابان حس كرديم كه تا آن ماجرايي كه بعد از فشار اتفاق مي‌افتد، اتفاق نيافتد اين بابا دست از بوق برنمي‌دارد. طي يك اقدام پيش‌بيني شده و هماهنگ همه‌مان از كشورهاي خارجي پول گرفتيم و داد زديم: " آقا بسه..." انگار پاي قوم خويش خودمان در كار باشد.

راننده نه تنها بس نكرد كه درست مثل يكي از جاسوس‌هاي آمريكايي حرف‌هاي بي‌ناموسي هم زد. گفت:" آخه شما به اين ...كش‌ها نيگا كن. من گذاشتم رو بوق كه اينا رو بكنم... نصيحت بكنم. اصلا من چرا بايد دستمو بزارم رو بوق؟ ضعيفه هميشه مي‌گه كه بوق نزن. حتي چند نفر هم از من شكايت بردن... اصلا من خودم از دست بوق زدن خودم شاكي‌ام..."

بعد از آن‌كه آه همه فروكش كرد، راننده دست را از بوق برداشت. اما دستش را از بوق برنداشته بود كه دوباره گذاشت. يكي از آن نواميس مردم را ديد كه بوق‌خورش ملس بود. دستش را روي حساس‌ترين قسمت بدنش گذاشت و گفت: " آخه چرا اينا رو جم نمي‌كونن؟ ... نژاد هم يه چيزش مي‌شه‌ها ، مي‌گه به اين‌ها كاري نداشته باشن... آخه مي‌شه به اين‌ها كاري نداشت؟ والا"

پيرمردي كه در مورد جاي نرم حرف زده بود، گفت:" اما گشت‌ها همچنان هستند كه... به وظيفه‌شون عمل مي‌كنن." و مرد راننده در حالي كه بي‌خيال عضو شريف‌اش مي‌شد گفت:" مگه اين‌ها نيروي انتظامي نيستن؟ مگه نيروي انتظامي رو وزالت كشور رييس‌اش ني؟ مگه وزالت كشور زير نظر رئيس‌جمهور ني؟ بعد مي‌آن فاميل بابا رو مي‌گيرن و مي‌خوان ارشاد كنن؟ مگه شير تو شيره؟"

پيرمرد گفت:" تو هم اينو فهميدي؟"

بعد دوباره صداي بوق بلند شد. همه با هم فرياد زديم: " بس كن ديگه ..."

۱ نظر:

مریم گفت...

راننده ها واسه خودشون یک پا تحلیل گر سیاسی و اجتماعی اند ناسلامتی بیشتر از ما با مردم و جامعه و کلا همه چیز سر و کار دارند !