سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۷

آخرين رمان، اعتراف و خداحافظي


دوريس لسينگ از جايزه نوبل متنفر است

صبح 9 اكتبر 2007 براي دوريس لسينگ 88 ساله روز عجيبي بود. او مثل همه روزها و مثل خيلي از زن هاي خانه دار زنبيلش را برداشت تا خريد روزانه اش را انجام دهد. اما برگشتن اش به خانه شبيه همه روزها نبود. تعداد زيادي خبرنگار و عكاس جلوي خانه نويسنده جمع شده بودند تا حسش را زمان شنيدن خبر برنده شدنش در نوبل ادبي بشنوند. لسينگ از برنده شدن جايزه ذوق زده شده بود. بسياري از خبرگزاري ها در آن روز تصوير خانم لسينگ را منتشر كردند كه روي پله هاي خانه اش نشسته و تقريباً توان حركت ندارد. احتمالاً خانم لسينگ با خودش مي گفت كه بعد از پنجاه سال نويسندگي صاحب پول و پله يي شده به علاوه آنكه شهرتش هم همه جا مي پيچد. اما حالابعد از حدود شش ماه ماجرا برعكس شده است. او در مصاحبه يي كه روز گذشته در بسياري از خبرگزاري ها منتشر شد، گفت دريافت جايزه نوبل، زندگي اش را به هم زده و بعد از دريافت اين جايزه ديگر آرامش ندارد. «لسينگ» در اين باره گفت: «اين روزها تنها كاري كه مي كنم اين است كه مدل عكاسي بشوم يا آنكه وقتم را به خبرنگاراني اختصاص بدهم كه مي خواهند با من مصاحبه كنند.» اين زن 88 ساله گفت حتي پول نوبل هم به دردش نخورده است، چون مجبور است براي آنكه دست ماموران ماليات به آن نرسد، زودتر خرجش كند. او گفت تا حال حاضر 775 هزار پوند از پولش را خرج خانواده پرجمعيت اش كرده و در نظر دارد زودتر از شر بقيه پول، كه البته تقريباً چندان زياد نيست، راحت شود. دوريس لسينگ چپگراي سابق، كه بعد از برنده شدن نوبل تقريباً از همه چيز دنيا از اينترنت گرفته تا نويسندگان و ناشران جوان انتقاد كرده بود، برنده شدن نوبل را يك «فاجعه خونبار» توصيف كرد. با اين همه تايم آنلاين سه روز پيش خبر داد كه او به زودي آخرين رمانش را با نام «آلفرد و اميلي» منتشر مي كند. اين رمان به نوعي اعتراف نويسنده است. البته او موضوع رمان را «نيمي واقعيت و نيمي داستان» معرفي كرده، اما در مصاحبه هايش به گونه يي شرح مي دهد كه همان نيمه واقعي داستان نيز واقعيت هاي زيادي را دربر دارد: علاقه به پدر و نفرت از مادر: «من از مادرم بدم مي آمد. او هم از من خوشش نمي آمد. اين براي او يك تراژدي بود: اما براي من نه.» گاردين در معرفي اين كتاب نوشت: اين كتاب در دو بخش با نام هاي «آلفرد تايلر» و «اميلي مك ويف» روايت مي شود كه در زندگي پدر و مادر خود نويسنده به شمار مي آيد. لسينگ در اين رمان از مجروح شدن پدرش مي نويسد. او در اين مورد مي گويد: «چه مي شد اگر آن تركش به پاي پدر نمي خورد و نسل بعدي هم تباه نمي شد. چه مي شد كه بريتانيا در صلح زندگي مي كرد.» اين كتاب قرار است در 288 صفحه از سوي انتشارات «فورث ايستيت» منتشر شود.لسينگ گفت اين كتاب آخرين كارش خواهد بود، چون ديگر توان نوشتن ندارد. او به نويسندگان جوان توصيه كرد نوشتن را به روزهاي بعد عقب نيندازند، چون توان نوشتن همواره با آنان نخواهد بود: «من ديگر فرصتي براي نوشتن ندارم. توان آن را هم ندارم. براي همين است كه هميشه به جوان ها مي گويم فكر نكنيد اين نيرو و توان را همواره خواهيد داشت.»1

هیچ نظری موجود نیست: