رابین ویلیمامز، بازیگری
که هر کدام از ما دست کم یکی از فیلم هایش را به یاد می آوریم و آن را دوست داشته
ایم، در گذشت. مارین کانتری، مدیر برنامه های او احتمال داد که این مرگ، نتیجه یک
خودکشی بوده باشد. او در تماسی که با مرکز اورژانس داشت، از توقف تنفس بازیگر گفت
و کمی بعد در گفتگو با سی ان ان، احتمال داد که این مرگ ناشی از یک خودکشی بوده
باشد. اما این نکته تاثیری در قضاوت ما نخواهد داشت، چه مرگ او را یک خودکشی بدانیم
و چه گمان کنیم بر اثر یک اتفاق طبیعی در گذشته باشد. همگان می دانیم که ویلیامز سال
ها با مشکل روحی- روانی دست و پنجه نرم کرده بود و درک این نکته قطعا ساده نخواهد
بود، چرا که او بازیگری با شهرت و محبوبیت جهانی او، دلیل کمی برای افسرده بودن
دارد.
بازیگر فیلم هایی مثل «انجمن
شاعران مرده»، «خانم دابت فایر»،«شب در موزه: نبرد اسمیتسونین» و «ویل هانتینگ خوب»
افتخارات زیادی در کارنامه اش دارد، از جایزه اسکاری که برای همین فیلم آخری گرفت
تا جایزه گلدن گلوبی که «خانم دابت فایر» نصیب اش کرد یا جایزه گرمی که به دلیل
بازی در «صبح به خیر ویتنام» گرفت و البته جایزه امی اش. اما با همه این ها و چنان
چه شواهد و قراین نشان می دهد، او هیچگاه در زندگی شخصی اش احساس خوشبختی نکرد. فقط
کافی است به عکس او در روز اسکاری شدنش نگاهی بیندازیم. رابین در کنار مت دیمون و
بن افلک ایستاده است. دو بازیگر جوان خوشحال اند و رابین انگار وانمود به خوش بودن
می کند.
اما اگر از این دایره حدس
و گمان فراتر برویم، می توانیم به مصداق های بارز افسردگی در این بازیگر قدرتمند
هالیوودی پی ببریم. او حتی با تلاش فراوانش نتوانست این افسردگی را پنهان کند و
نتیجه این افسردگی اعتیاد رابین به الکل و کوکایین بود. او بارها تلاش کرد تا با
این موضوع مبارزه کند و هر بار به ظاهر تا مرز پیروزی پیش می رفت، اما چیزی که
درست نمی شد، درون بازیگر بود. نخستین باری که این تلاش در رسانه های ثبت شده به
سال 1983 برمی گردد، به روزهایی که او در ابتدای شهرتش قرار داشت. ویلیامز بعد از
این سال و ظاهرا تا سال ها پاک بود، اما حضور او در سال 2006 در یک مرکز ترک
اعتیاد نشان داد که او بار دیگر گرفتار شده است. همین مشکل سبب شد تا او از همسر
دومش جدا شود، زنی که مارشا گارنسز نام داشت و تا قبل از
ازدواج با رابین فقط یک پرستار بچه بود و بعد از ازدواج با او، به عنوان تهیه
کننده ای مطرح به فعالیت مشغول شده بود.
بعد از این جدایی، مشکلات درونی زندگی رابین
ویلیامز جدی تر شد تا جایی که او در سال در سال 2010و در گفتگو با نشریه "گاردین"، از یک ترس سخن گفته بود که
با نوشیدن الکل، از بین می رود. او گفته بود که به دلیل ترس و حس تنهایی شدید شروع
به نوشیدن الکل کرده است: «میترسی و گمان میکنی حتما نوشیدن، ترس را قابل تحمل میکند.
اما این اتفاق نمیافتد». وقتی گزارشگر روزنامه انگلیسی "گاردین" پرسیده
بود: ترس از چه؟ ویلیامز پاسخ داد: «از همه چیز. یک وحشت عمومی». اما چه چیز باعث
شد تا مردی که به گفته یکی از دوستان، خورجینی از فیلم های خوب و به یاد ماندنی
دارد، چنین احساس تنهایی کند؟
شاید برای یافتن این پرسش باید به سال های
کودکی بازیگر برگردیم. پدر او یکی از مدیران فورد بود و مادرش مادرش مدل لباس. سال
های کودکی رابین با خانه به دوشی همراه بود، چرا که هر بار پدر ترفیع می گرفت، آن
ها به شهری دیگر نقل مکان می کردند. خانواده ویلیامز وقتی به شهر دیترویت رفتند، صاحب
یک خانه بزرگ چهل اتاقه در یک مزرعه شدند، ولی آن روزها برای رابین روزهای سختی بود.
او درباره کودکی خود میگوید: «یک بچه قد کوتاه، خجالتی، چاقالو و تنها.» همکلاسی
ها همیشه او را اذیت میکردند و رابین برای اینکه درمسیر مدرسه با شکنجه گران خود
رو به رو نشود، هر روز راه خود را عوض میکرد. او بیشتر اوقات درخانه تنها بود و خود
را با ست کامل سربازان اسباب بازیاش سرگرم می کرد. او از رابطه بد عاطفی اش با پدر و مادرش میگفت:« با اینکه میدانستم
دوستم دارند ولی بلد نبودند با من ارتباط عاطفی برقرار کنند. در واقع کار کمدی من
از بچگی شروع شد. زمانی که سعی میکردم مادرم را بخندانم تا توجهش به من جلب شود.»
همین مشکل سبب شد تا او ترک تحصیل کند و هر چند
رابین در آینده توانست به عنوان یک ستاره سینما، موفق و مطرح باشد، اما همواره
احساس تنهایی می کرد. شاید در آینده، بتوانیم جزییاتی بیشتر درباره بازیگر
محبوبمان بدانیم. آیا دلیل افسردگی او تنها به کودکی و خانواده اش بر می گردد؟
پی نوشت: این متن در روزنامه اعتماد، روز چهارشنبه 22 مرداد منتشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر