جمعه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۳

بازی برد – برد ناشر و نویسنده

در یک کشور غریب، هر چیزی که نشانی از گذشته داشته باشد برایت جذابیت پیدا می کند، حتی اگر این آشنایی، تصویری از نویسنده ای باشد که به سرزمین ات تعلق ندارد، نویسنده ای که حتی، مورد علاقه ات هم نبوده یا شاید درست کتاب هایش را نخوانده باشی. این اتفاق برای من، با دیدن تصویری از استقن کینگ روی داد.

کینگ نویسنده ای درجه یک در ادبیات معاصر نیست و هیچ وقت چنین ادعایی نداشته است، اما همگان اقرار می کنند در میان نویسندگانی که به اصطلاح پرفروش لقب گرفته اند، او کسی است که با محتواتر می نویسد و به اصطلاح حرفی برای گفتن دارد. اقتباس برایان دی پالما از کتاب «کری» را به یاد داریم، هر چند این کتاب ترجمه چندان مشهوری به فارسی نداشته یا دست کم من ندیده ام. کتاب های دیگر نویسنده هم از این قاعده مستثنی نیستند.


عکس را با موبایلم گرفتم. ببخشید بابت کیفیت نه چندان خوب

تبلیغ کتابی از استفن کینگ در متروی مونترال، بهانه ای شد تا این مطلب نوشته شود، یادداشتی که در نهایت نه به کینگ مرتبط است نه به کانادا و نه حتی به مونترال. این یادداشت به این نکته مرتبط می شود که تبلیغات کتاب در کشورهای دیگر وجود دارد و بدون آن که سوبسید خاصی به آن پرداخت شود، ناشر می تواند تبلیغ کالایش را در اماکن عمومی به نمایش بگذارد. این نکته چند دلیل دارد که در ادامه به طور کوتاه به آن می پردازم.  

نخست آن که، با کتاب به عنوان کالایی لوکس برخورد نمی شود. یعنی این طوری نیست که شما کتاب بخری و با کتاب ات پز بدهی. یعنی این گونه نیست که کتاب برتری خاصی به تو بدهد یا باعث شود حس روشنفکری ات گل کند. یعنی این طور نیست که کتاب،  تو را تافته جدابافته کند. مردم کتاب می خرند چون به آن احساس نیاز می کنند، همچنان که ما با ماست، پنیر، نان بربری و گوجه فرنگی احساس نیاز می کنیم. در نتیجه تبلیغات کتاب خاص نیست و توی ذوق نمی زند. عام است درست همان طور که می خواهیم بستی بفروشیم.

دو دیگر آن که، کتاب به عنوان یک کالا، درست همان نقش را بازی می کند. حتی اصغر آقا بقال هم می داند که ممکن است برای بقالی اش نیاز به سرمایه گذاری داشته باشد. او می داند که باید پول بدهد و کالایی در معازه اش بگذارد. آن وقت است که مشتری پیدا می شود. از آن طرف، فلان شرکت مثلا لبنیاتی یا غذایی می داند که کالایش نه تنها به بسته بندی خوب، با گرافیک جذاب نیاز دارد، بلکه نیاز دارد تا محتوایی خوب هم داشته باشد. او می داند که اگر مشتریانش به او اعتماد نداشته باشند، به زودی آن ها را از دست خواهد داد. او می داند که اگر کالایش خوب باشد، خریدار خواهد داشت و اگر نه، ورشکست می شود.

دیگر این که، جنبه اقتصادی فرهنگ، با شرمساری همراه نیست. یعنی نویسنده و ناشر، در عین آن که می کوشند کیفیت کارشان حفظ شود، عیبی هم نمی بینند کالایشان را معرض دید قرار دهند. نویسنده می داند که باید از این راه زندگی کند و ناشر می داند که باید سرمایه اش برگردد و علاوه بر حقوق ویراستار و حروف چین و گرافیست، باید سوددهی هم داشته باشد.

نتیجه این نوع نگاه این می شود که ناشر، کتابی را با سرمایه نویسنده منتشر نمی کند چون می ترسد اعتبارش را از دست بدهد. دست کم ناشران معتبر این کار را انجام نمی دهند. رفاقت هم که اصلا جایی در دنیای حرفه ای ندارد. او روی نویسنده مورد علاقه اش سرمایه گذاری می کند و حتی پول می دهد تا او به سفر برود و برای کتابش تحقیق کند. او قسط هایش را مطابق جدول و قردادای که بسته می شود پرداخت می کند و نویسنده ملزم است کار را مطابق برنامه پیش ببرد. عجله ای هم در کار نیست، همه چیز مطابق برنامه. نه نویسنده نگران است قسط هایش عقب بیافتد و نه ناشر نگران است کتاب دیر برسد. مهم این است که کار ارایه شده، ارزش های لازم را داشته باشد. مهم این است ویراستار یا گروه ویراستاری در نهایت کار را قبول کنند. در این بازی برد-برد نویسنده و ناشر، به مخاطب هم اندیشیده می شود. او می تواند با اطمینان کتابی را با اسم نویسنده مورد علاقه اش خریداری کند و بخواند. او می تواند انتظار داشته باشد تا در مدت معینی این کتاب برسد و به نوعی، برای خواندن کتاب بعدی شرطی می شود. نویسنده و ناشر هم وضعی خوب و آرام دارند.


احترام یا هر آن چیزی که می توان در دنیای حرفه ای احترام به مشتری دانست، زمانی خودش را بیشتر نشان می دهد که ناشر در صفحه نخست کتابش بنویسد:« این کالا با کاور عرضه شده است، در صورت نبودن کاور، کتاب شما آسیب دیده تلقی می شود و می تواند آن را به ناشر پس بدهید.» هیچ گونه شرط و شروطی هم وجود ندارد. در این فضا، تبلیغات کتاب چیزی لوس، بی مزه و تجملی نیست.
...........................................................................................................................
پی نوشت: این یادداشت روز چهارشنبه، اول مرداد در روزنامه اعتماد منتشر شده است.

هیچ نظری موجود نیست: