در یک دسته بندی کلی، ما دو گونه ادبی در دنیا
داریم. دسته ای از آثار ادبی، فارغ از ارزشگذاری، پرفروش اند که از عنوان best-seller
برای آن ها استفاده می شود. دسته دیگر را باید
تجربی و نوآورانه دانست. پر واضح است که جامعه به هر دو دسته این آثار نیاز دارد و
در نتیجه باید از هر دو به گونه ای حمایت کند. درباره دسته اول آثار، یعنی همان
کتاب های پرفروش هیچ گونه دشواری ای وجود ندارد و هزینه ها و سود سرشاری از راه
فروش آثار حاصل می شود، اما در مورد دوم، یعنی درباره کتاب هایی که نوآورانه اند،
چه باید کرد؟ به هر حال فروش اغلب این آثار چنان نیست که دشواری کار مولف را جبران
کند. چنان چه، گاه نوشته شدن یک کتاب به سال ها پژوهش، سفر، فعالیت میدانی و شب
نخوابی احتیاج دارد و فروش کتاب شاید تنها بخشی از این تلاش را جبران کند. چه باید
کرد؟
در این مورد هم راه حل هایی اندیشیده شده است،
مثلا حمایت دانشگاه ها و موسسات عالی، حمایت شهرداری ها و مراکز شهری و فرهنگی یا
بسیاری از راهکارها از این دست. یکی از این راهکارها، برگزاری جایزه های ادبی و
فرهنگی است. این جایزه ها از آثاری حمایت می کنند که در شاخصه های گوناگون، دارای
نوآوری هستند یا انتشار آن ها، سبب تحولاتی در یکی از شاخصه های علمی، مثلا علوم
انسانی می شود. درست از همین روست که هر کدام از این جایزه ها، سیاستی خاص را
دنبال می کنند و به طبع دستاوردی متفاوت از کارشان حاصل می شود.
شاید در نگاه اول، حمایت از آثار پژوهشی در عرصه
علم موجهه باشد، اما شاید برای حمایت از آثار علوم اجتماعی و به ویژه آثار ادبی،
نیاز به کمی بررسی داشته باشیم. چرا باید از کتاب های نوآورانه ادبی حمایت شود؟
چرا باید جایزه هایی وجود داشته باشند که از این آثار حمایت کنند؟ چنان چه می
دانیم و کمی پیشتر به آن اشاره شد، آثار نویسندگانی همچون دانیل استیل، جیمز
پاترسون، نورا رابرتس، دیوید بالداچی، دان براون و مایکل کرایتون نیازی به حمایت
مالی ندارند. اما این آثار محتاج هیچ گونه حمایتی نیستند؟ پاسخ به این پرسش، منفی
است. حتی این دسته از آثار هم خوراک می خواهند. این دسته از آثار هم نیاز به چیزی
دارند که شاید بتوان اسمش را رمان آزمایشگاهی دانست یا حتی کتاب های پژوهشی.
چند سال قبل و برای این که کمی درباره رمان های
عامه پسند بدانم، چند کتاب از چند نویسنده این نوع ادبی را انتخاب کردم و خواندم و
البته تجربه خواندن رمان های عامه پسند در دوران نوجوانی را هم به پیوست این تجربه
اخیر داشتم. در این مطالعه کوتاه متوجه چند نکته شدم. نخست آن که رمان های عامه پسند
غیر ایرانی از ساختار ثابتی پیروی نمی کنند. مثلا این گونه نیست که پسری عاشق
دختری شود( یا برعکس) و موانعی سر راهشان باشد تا در نهایت به هم برسند یا نه.
داستان های حادثه ای، پلیسی، ترسناک، تخیلی پدید آورنده روایت های عامه پسند شده
بودند. داستان های عاشقانه هم یکی از گونه ها بود. اما نکته جالب تر این که،
ساختار، نوع قصه، نوع روایت و زبان روایت هم در متفاوت بود. حتی در آثار عاشقانه
ما این تفاوت ها را می بینیم.
نکته دوم، این آثار هوشمندانه نوشته شده بود.
یعنی ما با آثاری روبرو نبودیم که در آن پندهای بسیار سطحی و شعاری به مخاطب داده
شود یا اصلا هیچ چیزی به او ارایه نشود. در یک کلام، نویسنده رمان های عامه پسند،
مخاطبش را احمق فرض نمی کند. نکات بسیاری را می توانم اشاره کنم، اما از آن جا که
قرار نیست در این یادداشت به ساختارشناسی آثار عامه پسند بپردازم، از این مهم می
گذرم تا نکته ای دیگر را بازگو کنم که به برپایی جایزه های ادبی مرتبط است.
یکی از نکات جالب رمان های عامه پسند غربی، بهره
برداری آن ها از دستاوردهای رمان تجربی است. مثلا ما در رمانی مثل «سلاخ خانه
شماره پنج» که یک رمان جدی به حساب می آید، شاهد روایت های تو در تو و موازی
هستیم. شاید برایتان جالب باشد که رمانی همچون « زمان برای موش ها متوقف نمی شود»
هم با این ساختار روایی موازی و تو در تو مواجهیم. یعنی نویسنده این رمان دوم،
آثار نویسنده نخست یا نویسندگانی دیگر از ژانر او را خوانده، نرمش کرده، عامه پسندش
کرده و آورده توی رمان خودش. به ذوق کسی هم بر نمی کند و مخاطب هم دست کم گرفته
نمی شود.
در این جاست که به اهمیت جایزه های ادبی پی می
بریم. جایزه های ادبی، حمایت هوشمندانه از چنین جریانی را دنبال می کنند. شاید اگر
داستایفسکی در دورانی می زیست که امکان دریافت جایزه ادبی و حمایت را داشت، آثار
بهتری خلق می کرد. یا نویسندگانی از جنس او که غم نان آن را از مسیر اصلی دور می
کرد.
در پایان ارایه یک توضیح، خالی از لطف نیست.
ارایه جایزه های ادبی به آثار نوآورانه به معنی آن نیست که یک سری آثار نخواندنی و
ضد ادبیات داستانی جایزه بگیرند. این جایزه ها کمک می کنند تا برخی از نویسندگانی
که آثار جدی، مهم، قابل اعتنا، جامعه شناسانه، روان شناسانه، ساختارگرانه،
معناگرایانه و در یک کلام نوآورانه می نویسند، حمایت شوند، چرا که حمایت از این
آثار نه تنها به پیشرفت ادبیات کمک می کند، در نهایت به بهبود ساختارهای اجتماعی
یاری می رساند، یا دست کم آن ها را بازکاوی می کنند. در این شرایط، دوستی، رفاقت،
حمایت از فلان ناشر یا هر چیز دیگر، داوری ها را تحت تاثیر قرار نمی دهد، چرا که
این کار نوعی خیانت به فرهنگ کشور تلقی می شود.
......................................................................................................................
پی نوشت: این یادداشت روز شنبه 18 مرداد در نشریه کتاب هفته منتشر شده است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر