جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۸

همین مردمی که امروز به پای تو بوسه می زنند، فردا به آتشت هیزم خواهند ریخت

خواندن کتاب "روشنفکران رذل و مفتش بزرگ" را تازه شروع کرده ام. فکر کنم خیلی زود هم تمام شود. چون فقط 110 صفحه است. آن هم با قطع کوچک.

داریوش مهرجویی این کتاب را درباره داستایفسکی نوشته است و جالب آن جاست که ابتدای کتاب در مورد آخرین کار داستایفسکی است. ( هنوز آخر کتاب رو نخوندم که بدونم اونجا چه خبره ). ماجرا بر سر بخشی از رمان "برداران کارامازوف" است، آن جا که ایوان، به برادر کشیش اش در مورد یک ماجرای احتمالا تخیلی تاریخی می گوید. به گفته او، مسیح در قرن پانزدهم بار دیگر ظهور می کند. وارد شهر سویل می شود و در آنجا کلی معجزه می کند. بعد حاکم نود ساله شهر، مسیح را دست بند می زند و به آتش محکومش می کند.

این جمله مفتش بزرگ، به مسیح بسیار خواندنی است:" ... تو باز آمده ای تا ما را از کار خود باز داری. ما به معظه تو نیازی نداریم. زیرا جز تیره بختی و درد چیزی برای ما به ارمغان نیاورده است. بشر دیگر به تو محتاج نیست... بدین سبب من تو را محکوم خواهم کرد و مانند منفورترین مرتد تو را خواهم سوزاند و خود خواهی دید همین مردمی که امروز به پای تو بوسه می زدند، چگونه فردا به آتشت هیزم خواهند ریخت..."

نتیجه و نکته کنکوری: پس فقط ایرانی ها نیستند که چنین رفتاری دارند. پس فقط ایرانی ها نیستند صبح یک روز "زنده باد مصدق گفتند " و دم غروب "جاوید شاه"( یعنی مرده باد مصدق)

۴ نظر:

سنا گفت...

نکته دردناک بودن این مسئله ست حالا هر جای دنیاااااااااا .........

طوبی گفت...

و این جهان پر از صدای پای مردمانی است که همچنان که تو را می بوسند در ذهن طناب دار تو را می بافند ....

مهرو ملالی گفت...

بله آدمیزاد موجودی عجیب وغریب است به هیچ وجه نمی شود رویش حساب باز کرد

فرهاد يلدا گفت...

لينك شدي برادر.چاكريم