از امروز صبح حس ميكنم همه مشكلات عالم دارد حل ميشود. حس شيرين صبحگاهي.
با چشمهاي خوابآلوده خودم را از پلههاي مترو ميكشاندم بالا كه گفتم بد نيست نگاهي به تيتر روزنامهها بندازم. ( البته مراد فقط روزنامه همشهري است.) اما همين كه نگاهي كوتاه به روزنامهها انداختم، حس شيريني همه وجودم را فرا گرفت. حس كردم دنيا چقدر زيباست. من عاشق دنيايم چون.
روزنامه يك تيتر زيبا داشت و وقتي زيبا، شيرين و دنيا كنار هم باشد، دلت هواي نسيم هم ميكند و در دلت شيريني عسل را مثل نبات ( با اجازه از جناب حافظ كه عاشق خانم شاخه نبات بودند) حس ميكني. سرتان را درد نياورم. چون نميخواهم شاديتان را به عقب بيندازم.
روزنامه تيتر زده بود: " آنگولا در پارس جنوبي سرمايهگذاري ميكند". با خودم گفتم كه اي ول. به هر حال كم نيست كه كشور صنعتي، ثروتمند، مهم و تاثيرگذار آنگولا در ايران سرمايهگذاري كند. چشمهايم را دوباره و دوباره ماليدم. خواب نبودم.
حالا شما هم در اين حس شيرين با من شريك شويد.
با چشمهاي خوابآلوده خودم را از پلههاي مترو ميكشاندم بالا كه گفتم بد نيست نگاهي به تيتر روزنامهها بندازم. ( البته مراد فقط روزنامه همشهري است.) اما همين كه نگاهي كوتاه به روزنامهها انداختم، حس شيريني همه وجودم را فرا گرفت. حس كردم دنيا چقدر زيباست. من عاشق دنيايم چون.
روزنامه يك تيتر زيبا داشت و وقتي زيبا، شيرين و دنيا كنار هم باشد، دلت هواي نسيم هم ميكند و در دلت شيريني عسل را مثل نبات ( با اجازه از جناب حافظ كه عاشق خانم شاخه نبات بودند) حس ميكني. سرتان را درد نياورم. چون نميخواهم شاديتان را به عقب بيندازم.
روزنامه تيتر زده بود: " آنگولا در پارس جنوبي سرمايهگذاري ميكند". با خودم گفتم كه اي ول. به هر حال كم نيست كه كشور صنعتي، ثروتمند، مهم و تاثيرگذار آنگولا در ايران سرمايهگذاري كند. چشمهايم را دوباره و دوباره ماليدم. خواب نبودم.
حالا شما هم در اين حس شيرين با من شريك شويد.
۵ نظر:
سجاد جان
تو به همون زیبا و شیرین و دنیا فکر کنی بهتره... کاری به مملکت و پیشرفتش نداشته باش.
چه شب قشنگی ! با خوندناین مطلب امشب کلی خواب های خوب می بینم و راحت می خوابم... مرسی برای این خبر خوب
عجب !
خوش حالی و آنگولا
مفتخریم که به این درجه از پیشرفت ( ...) نائل گشتیم
من البته هیچوقت در آنگولا نبوده ام؛ اما نام این کشور خاطرات بدی را به یادم می آورد.زمانی که در پادگان آموزشی سپاه در نزدیکی مهاباد دوران نکبتی سربازی را می گذراندم.
فرمانده های متدین و متعهد پادگان در کنار انواع توهین های زشت هیچوقت فراموش نمی کردند که سربازها را «آنگولایی» صدا کنند.آنگولایی عوضی رایج ترین فحشی بود که هر سربازی به سادگی دریافت می کرد.
یادم هست یکی از همدوره ای ها می گفت که همه ی توهینهایشان یه طرف این آنگولایی گفتن شان یه طرف.بیچاره نمی دانست چه معنی می دهد.وقتی که به او گفتیم آنگولا اسم یک کشور است خیالش راحت شد و گفت :آنها دیگر چه بدبخت هایی هستند که اینها مسخره شان می کنند!
...و حالا کار مملکت را به جایی رسانده اند که باید به سرماه گذاری آنگولایی ها دلخوش کنیم.
راستش نه من وقتي اين تيتر روزنامهها رو خوندم خنده ام گرفت نمي دونم چرا اما خوب ديگه اين هم يه واكنشه
ارسال یک نظر