پيش از تحرير: باز هم به خواب و چيزهاي فانتزي گير ندادم. از دوست عزيزتر از جانم عذر ميخواهم.
هفته پيش كتابي از دوست هوشمندم رضا اميرخاني به دستم رسيد. او كه رمانهايش جدا از هر گونه دستهبندي سياسي خواندني است و نثرش را دوست دارم، با اين كتاب كمك بزرگي را به گيرنا، بنده نه چندان حقير و خوانندگان توپ ما كرد. اما قبل از اينكه از اين كمك بنويسيم، بايد به دو نكته اشاره كنيم. نخست اينكه اسم كتاب « نفحات نفت » است و ديگر اينكه، اصلا و ابدا نميخواهيم به رضا خان اميرخاني گير بدهيم و بپرسيم «چرا كلاهتو كج گذاشتي؟ » چرا كه جماعت نويسنده، اساسا كلاهي ندارد كه كج بگذارد يا راست. راست و چپ به ما مربوط نميشود. ما دلمان به سلينجر و كيشلوفسكي خوش است.
اميرخاني در اين كتاب به جنبههاي مختلف مديريت نفتي پرداخته است. يكي از اين جنبهها مديريت در فوتبال است و اتفاقا اين ياداشت يكي از بهترين يادداشتهاي كتاب هم هست. به هر حال آقا رضا يكي از آن آدمهايي است كه اولين بار او را با كفش كتاني ديدمش. او به پدر ورزشها علاقهاي ندارد. پس ميتواند در اين مورد خوب بنويسد.
اما مهمترين نكته اين مقاله اينست كه نويسنده فوتبال را « هنر هشتم» ناميده. يعني ما ميتوانيم به فوتبال هم گير بدهيم، چون هنر است و اتفاقا خيلي هنري تر بعضي هنرهاست. به نظر ما اين حركات غير موزون را از هنر حذف كنند، به جايش بگذارند فوتبال.
با امضاي رضا امير خواني، ميرويم سراغ كارلوس كرش. اگر اسم اين مربي پرتقالي را نشنيدهايد، در آينده حتما بيشتر در موردش خواهيد شنيد. او در شرايطي كه در بستههاي پرتقال و سيب، سير چيني ميگذارند و ميفرستند ايران، به كشور ما آمده تا سكان تيم ملي را به عهده بگيرد. در مورد خواهر زاده، دختر، پسر، همسر، پسرخاله و ساير بستگان ايشان چيزي نميدانم. يعني نميدانيم. اينها را از عادل فردوسيپور بپرسيد. اما در مورد حركات او ميتوانم چيزهايي بنويسم.
اين مربي فوتبال، دقيقا مثل همه مربيهاي فوتبال است. يا مثل آنهايي است كه ما ديدهايم. اولش ميگويد كه هنوز تصميماش را نگرفته و بعد از بازي با روسيه حرفش را ميزند، بعد ميگويد كه آمده ايران، چون ميخواهد چالش جديدي را تجربه كند. از يك طرف ميگويد كه تصميماش قطعي نيست و از طرف ديگر ميرود خيابان فرشته، نياوران و تجريش دنبال خانه و بعد جايي را در شهرك غرب دست و پا ميكند.
خداد ميگويد به درد ما نميخورد. اما فعلا كه انگار گرفتاري خانوادگي دارد و نميخواهد بيايد ايران. اين هم يكي ديگر از مشكلات مديريت نفتي.
اما از طرفي مجيد كامپيوتر( ملقب به مجيد جلالي) ميگويد كه او به درد فوتبال ما ميخورد. مجيد خان راست ميگويد. كرش به درد فوتبال ما ميخورد، چون خوب بلد است همه را سر كار بگذارد. به مرور ورزيدهتر هم ميشود.شايد اين دو شنبه بيايد. شايد هم نيايد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر