فاصله میان شهرت و گمنامی دقیقا به اندازه یک لحظه است. یعنی شما می توانی در عرض چند ثانیه بدل به مشهورترین آدم روی زمین بشوی. البته باید کمی بخت یارت باشد ( قابل توجه دوستان فرهنگستانی: ننوشتم شانس داشته باشی) و به قول سینمایی ها کمی پیش تولید داشته باشی. البته این پیش تولید هم از ضروریات نیست. همان که شانس داشته باشی، از همه چیز مهمتر است. این عبارت «پیش تولید» را نوشتم که ذهنتان برای یک ماجرای سینمایی آماده باشد. امروز قرار است باز هم به سینمایی ها گیر بدهیم. چرا؟ چون بیشتر اهل کلاه گذاشتن و این ها هستند و در نتیجه بیشتر کلاهشان را کج می گذارند. اما به قول حافظ: «نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست / کلاه داری و آیین سروری داند.»
اما این آقای ویکی لیکس خوب بلد است مردم را سر کار بگذارد. الان چند ماهی است که هر جا را ( منظورم هر رسانه است) را باز می کنی، اسم و رسمی از وجود دارد. مثلا یک روز فاش می کند که ملک فلان عربی سر سفره یواشکی خیار را با پوست خورده و گفته : احسن. و یک بار فاش می کند که جوراب یکی از سیاستمدارها در یک جلسه مثلا مهم بو می داده و همین نکته سبب شده تا مذاکرات شکست بخورد. همین جور که پیش می رود باید منتظر چیزهای جدید هم باشیم. من در همین جا از آقای ویکی لیکس می خواهم هیچ چیزی را در مورد بنده فاش نفرماید، بنده هم قول می دهم یک سبیل مصنوعی برای ایشان بخرم و چربش کنم.
برگردیم به همان مساله پیش تولید خودمان و از چند سینماگری که هنوز اسم شان را نمی دانیم بپریسم که :« چرا کلاهتو کج گذاشتی؟»
ماجرا دقیقا از همان جایی شروع شد که آقای ویکی لیکس (ژولیان آسانژ) کارش را شروع کرد. او اطلاعات سری بسیاری را از وزارت امور خارجه آمریکا لو داد. همه ( به جز سیاست مادرهای امریکایی) خوشحال و شاد بودند تا شیوه شکلات خریدن عمه خانم هم فاش شد. آن وقت بود که به خطر آقای ویکی لیکس پی بردند. اما کار از کار گذشته بود. ویکی لیکس معروف شده بود و البته پولدار و از طرفی هم گفته اند پول، پول می آورد.
بعد آقای ویکی لیکس اعلام کرد که می خواهد کتاب خاطراتش را منتشر کند که یعنی بد نیست آدم چیزهایی را از خودش هم فاش کند. تا این جای کار، مساله هیچ ربطی به کج گذاشتن کلاه از سوی سینماگران ندارد. از این جا مربوط می شود، دقیقا از این جا: « کتاب جنجالیترین مرد 2010 «ژولیان آسانژ» بنیانگذار «ویکی لیکس» با وجود آنکه هنوز وارد بازار کتاب جهان نشده است، مورد توجه سینماگران و کمپانیهای تولید فیلم قرار گرفته است. کمپانیهای مختلفی قصد تولید فیلم از این سرگذشت «آسانژ» را دارند و در این زمینه رقابت شدیدی میان کمپانیهای فیلمسازی به ویژه در هالیوود شکل گرفته است.»
یعنی آقا جان ما سوژه نداریم و خورده ایم به کف دیگ. یعنی آقاجان یک سوژه برای ما پیدا کنید تا فیلم بسازید. یعنی فیلمسازی فقط پول و دیگر هیچ. فقط امیدوارم که یکی از آن کارگردان های مورد علاقه ما فریب نخورد. به هر حال پول و یک چیز دیگر، هر کسی را رام می کند، آن قدر که من یکی دیگر نمی پرسم:« چرا کلاهتو کج گذاشتی؟»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر