یکشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۴

مالکیت و عدالت یا چگونه دختری به پسری خواهد گفت، سیگار نکش

همه چیز از آن جایی آغاز می شود مالکیت وجود دارد. تا زمانی که مالکیت وجود نداشته باشد، بقیه چیزها هیچ معنایی ندارند. مثالی می زنم از زندگی روزمره و آن گاه جمله ای از هابز، فيلسوف انگليسى و پايه‌گذار نظريه‌ى دولت مدرن، را برای استناد دادن به حرفم خواهم گذاشت.
پسر و دختری را در نظر بگیرید که همکلاس همند و احیانا در خارج از محیط کلاس، گاه ممکن است به کافه هم بروند و قهوه ای هم با هم بنوشند. ممکن است هر کدام از آن دو اشتباهاتی داشته باشند، اما تا زمانی که دوستی به عشق تبدیل نشود، انتقادی در کار نخواهد بود. دختر از پسر نخواهد خواست که سیگارش را خاموش کند و پسر به لباس نامناسب دختر اشاره ای نخواهد کرد. او نخواهد گفت که لباسش هیچ تناسب رنگی و فرمی ندارد و برعکس. اما وقتی این دو حس کنند متعلق به همند، زبان به انتقاد می گشایند و تحول آغاز می شود.
حالا جمله هابز را بخوانید:" در آنجا که «مال من» يعنی مالکيت وجود ندارد، عدالتی نيز وجود ندارد و جايی که دولت متکی بر قدرت جبر وجود ندارد، مالکيتی وجود ندارد، زيرا همه نسبت به همه چيز حق دارند و هيچ چيز ناعادلانه نيست. بنابراين ذات عدالت، در رعايت قراردادهای معتبر است. " او موضوع را قدری کلان تر می بیند.
چندی پیش یکی از دوستان به ترکیه رفته بود.( منظورم همین کشور بغل دستی ماست که اورهان پاموک، قبول ندارد حقوق بشر در آن رعایت می شود.) دوستم با ماشین شخصی به آن جا رفته بود. آن ها در خیابان ها استانبول رانندگی می کردند و دوستی ترکشان هم کنارشان نشسته بود. دوست ترک از راننده می خواهد که روی خط رانندگی نکند، چون" خط ها پاک می شوند و باید دوباره رنگش کنیم. چون تا دوباره رنگ شدن، خیابان نه ایمنی خواهد داشت و نه زیبا خواهد بود." او این گونه فکر می کند و حرف می زند، چون خیابان را از آن خودش می داند. اما در ایران چنین خبری نیست. مردم ما، زباله را از خانه به خیابان می ریزند، چون آن را از آن خود نمی دانند. خانه پاکیزه است، اما خیابان ها... تقصیر خودشان هم نیست. ما را این گونه بار آورده اند که خیابان را از آن خود ندانیم.
ما تا زمانی که چنین بیاندیشیم، به هیچ کجا نمی رسیم. تا زمانی که خانه من، کشور من، خیابان من، شهر من و ... معنا نداشته باشد، زباله در خیابان از گل ها بیشتر خواند بود.