شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۲

سايه سنگين گولاک

به مناسبت در گذشتالکساندر سولژنيتسين، نويسنده برنده نوبل روسي
حکايت الکساندر سولژنيتسين، حکايت مرگ ديکتاتوري است؛ حکايت آنهايي که از ادبيات تنها کارمند مي خواهند و گمان مي برند رمان را مي توان در سانتريفوژ هاي خودآگاهي، آنچنان که به مذاق شان سازگار است، هدايت کنند. حکايت الکساندر سولژنيتسين حکايت همان جمله فيلمساز هموطنش تارکوفسکي است که از مرگ مرکزنشينان گفت و از اعتبار حاشيه نشينان فرهنگي در طول تاريخ. حکايت سولژنيتسين، حکايت آن کارمندان نقابدار اداره سانسور شوروي سوسياليستي است که تمام تلاش خود را براي توقيف نويسنده به کار بردند تا صداي او را پشت ديوارهاي آهنين خفه کنند، اما روايت به گونه ديگري رقم خورد. حکايت الکساندر سولژنيتسين حکايت حکومتي غيرمردمي است که به بهانه آزادي، ديکتاتوري را حاکم بر جامعه کرد، گيرم که اين خفقان به نام پرولتاريا صادر شده باشد.
 
حکايت سولژنيتسين حکايت آنهايي است که در دايره تنگ بي قانوني جا نمي شوند و همچون نهنگي که جايشان درياست، نمي توان آنها را در حوضي محصور کرد. نويسنده روس درگذشت، پيش از او استالين، لنين و بسياري ديگر از رهبران بلندپايه و دون پايه کشور شوراها درگذشته بودند اما تفاوتي بزرگ ميان اين دو موجود است.
 
الکساندر سولژنيتسين به مانند هر هنرمند بااصالت ديگري، خواهان تحول در روزگار خود بود. گرچه به تبعيدش فرستادند تا از حوادث بيرون بماند، اما او در اين دوري و رنج نيز خود آفريننده مرکزيتي ديگر بود. نويسنده روس از گولاک نوشت.از اردوگاه کار اجباري و همه آن چيزهايي که در بهترين شرايط، دهن کجي بزرگي به سرخ ها بود. او کارمند اداره ادبيات نشد تا بيرون از دايره، همه حضورش به بي اعتباري رئاليسم سوسياليستي منجر شود. او نويسنده يي بود که اعتبارش تنها مديون خلاقيت بي وقفه اش بود و اگر نوبل را چهار سال بعد از اعلام نامش دريافت کرد، اعتباري به اين جايزه ادبي بخشيد نه آنکه آکادمي علوم سوئد نام اين نويسنده را مطرح کرده باشد.
 
الکساندر سولژنيتسين از تبار داستايوفسکي بود و گوگول، چخوف و تولستوي، گنچاروف و پوشکين، گورکي و ماياکوفسکي، بلينسکي و آرسني يف، نويسندگاني بودند که هرگز زير سايه سنگين ايدئولوژي شانه خم نکردند.

دوشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۲

روحانی برنده شد، زنده باد عارف

توضیح: این متن با کمی اصلاحات همین هفته در نشریه چلچراغ منتشر شده است.

حسن روحانی برنده انتخابات شد، اما رای های او، بیشتر از آن که متوجه خودش باشد، رای اعتماد مردم به اصلاحات بود. روحانی با همه توانایی هایی که در وجودش هست و مدیریتی که دارد، مدیون جریانی است که مردم آن را دوست دارند و ثابت کرده اند همیشه از آن حمایت می کنند. مردم همیشه جریان هایی را که دنبال آرامش اند و ثبات را می خواهند دوست دارند. با این همه آن ها انتظاراتی هم دارند و به همین دلیل فکر می کنم که کار دکتر حسن روحانی تازه شروع شده. درست است که او پیروز یازدهمین دوره ریاست جمهوری شده، اما کار بزرگترش پیش روست.

روحانی اگر بی تجربه باشد با دشواری های زیادی روبرو خواهد شد.او نباید کارها را از نقطه صفر شروع کند، بلکه باید جایی بایستد که هشت سال پیش دولت اصلاحات روی آن ایستاده بود. او باید از تجربه هشت ساله دولت اصلاحات استفاده کند و فضایی بسازد که در نهایت به انتخابات سال 84 منجر نشود. از این سو مردم نشان داده اند که قدر اصلاح طلبان را می دانند و دیگر از انتقادهایی که در دوران ریاست جمهوری خاتمی می کردند، کمتر سراغی پیدا می شود.

حسن روحانی توانست بار دیگر جریان اصلاح طلبی را زنده کند و از این بابت از او متشکریم. او بار دیگر مردم ایران را متحد کرد و نشان داد که با میانه روی، می توان حضور داشت و حتی منتقد هم بود. با این همه او تنها نبود. محمدرضا عارف، نقش بزرگی در موفقیت روحانی داشت. او چه زمانی که در مناظرات حضور داشت و با کلام متین اش حرف می زد و چه زمانی که به نفع روحانی( بخوانیم به نفع مردم و اصلاحات، چرا که روحانی نماینده این دو بود) کنار رفت، مهم بود. عارف در حالی از نامزدی ریاست جمهوری استعفا داد که مطابق بعضی از نظر سنجی ها، حتی می توانست رای نخست را داشته باشد. اما او کنار رفت تا نشان دهد جریان اصلاحات بیش از آن که چشم به قدرت داشته باشد، به فکر مردم است و جدا از همه شعارهای پوپولیستی  دهان پرکن، به معاش خلق خدا بیشتر می اندیشد. نقش دیگر کسانی که پشت روحانی ایستادند، جای خودش و گفتنش تکرار مکرر است.

روحانی دست کم جهارسال در مهمترین مسند اجرایی کشور قرار می گیرد و این فرصت خوبی است تا جواب اعتماد مردم را بدهیم. این فرصت خوبی است تا نشان دهیم شهروند درجه دو، در کشوری که می خواهد مردم سالار باشد، معنایی ندارد.

 

دوشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۲

رويکرد گسترده هاليوود به اقتباس هاي ادبي

همه چيز براي پرده نقره يي

صنعت سينما اين روزها بيش از قبل به سوي دنياي کلمات سربي گرايش يافته است، آن چنان که افتتاحيه چند جشنواره بزرگ سينمايي از جمله «لوکارنو»، «نيويورک»، «تورنتو» و امسال با نمايش فيلم هايي همراه است که اقتباس هاي ادبي به شمار مي آيند....ادامه

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۲

بعد از خدمات فراوان/ روس ها فیلمخانه ملی ایران را اصلاح می کنند

روس ها که در طول چند صد سال اخیر خدمات فراوانی را به تمدن، تاریخ، علم و فرهنگ ایران کرده اند، می خواهند در اقدامی دلسوزانه فیلم های آرشیو فیلمخانه ملی ایران را هم اصلاح کنند.
 
به گزارش خبرنگار بی مزد و مواجب خبرگزاری مجوز دار «من کاره ای نیستم به خدا»، مدیر مُس فیلم دیداری را جواد شمقدری داشت. در این دیدار فیلمساز برجسته ایرانی از مس فیلم و مسایل آن جا دیدن کرد که بنا بر گزارش های رسیده به جز چند مشت دوربین کهنه و فیلم های زهوار در رفته، انگار چیز دیگری نبودند. البته در این بازدید از نحوه استقرار سیستم دیجیتال در فرآیند تولید و نمایش و به کارگیری ابزارهای اسکنر و پرینتر و پروژکتورهای نمایش دیجیتال و سرور مرکزی که همه فعالیت‌های دیجیتالی فیلمسازی را پشتیبانی می‌کند مورد توجه قرار گرفت.
 
روسیه یکی از کشورهای فوق پیشرفته در عرصه فناوری دیجیتال به حساب می آید و گزارش شده که خود دختر مدیر مس فیلم، یک لپ تاپ شخصی دارد که هفته ای یک بار با آن ایمیل اش را چک می کند. البته دختر مدیر مُس فیلم در این دیدار حضور نداشت و کسی دقیقا نمی داند که او کجا بوده است.
 
 
در این دیدار در مورد ساخت شهرک سینمایی در ایران هیچ صحبتی نشد. اما شاهدان غیر عینی گزارش دادند که مدیر مس فیلم توی دل خودش می گفته:« قول می دهم شهرک سینمایی دیجیتال را ظرف کمتر از دویست سال و با صرف هزینه هایی کمتر از 900 میلیارد دلار به پایان برسانم. ممکن است آن موقع سینما کلا تعطیل شده باشد و بتوان به عنوان موزه از این شهرک استفاده کرد، البته اگر دنیا به پایان نرسد یا چرنوبیل 2 رخ ندهد.»
 
پیش از این نیز ایران و روسیه مذاکرات مهمی با هم در طول تاریخ داشته اند که از جمله مهمترین آن ها می توان به ترکمن چای و گلستان اشاره کرد..

سه‌شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۲

زلزله سیستان، انفجار بوستون و ماجرای شب نخوابی من

 
 
تمام دیشب بیدار بودم . حس می کردم انرژی عجیبی زیر پاهایم وجود دارد. به نگار گفتم احتمالا فردا اتفاق های عجیبی می افتد. پیش خودم گفتم که حتما فردا زلزله می آید. بعد از این که هفته پیش در بوشهر، زمین زیر پای هموطنانم لرزید و درباره پروژه هارپ خواندم، حس عجیبی نسبت به دنیا دارم. مدام در انتظارم که این جا در تهران هم اتفاقی بیافتد. اصلا همیشه پیش از آن که فکر منی اتفاق می افتد.
 
از ساعت 6 صبح چنان بیدارم که انگار همین الان از غار اصحاب کهف آمده ام بیرون. فکر نکنید خودم را از خوبان می دانم و از این چیزها. با بر و بچز که حرف می زدم، آن ها هم خوابشان نبرده بود دیشب. اصلا این دیشب ما خیلی عجیب بود. صبح از انفجار بمب های بوستون خواندم. تهران هشت و نیم ساعت با این شهر اختلاف زمانی دارد و به نظرم زمانی که من خوابم نمی برده، احتمالا آن حمام خون راه انداخته بودند.
 
ساعت 4 بعد از ظهر هم که مطابق هر روز در سایت ها می چرخیدم، ماجرای زلزله استان سیستان را خواندم.
 
این روزها خیلی عجیب است. احتمالا این که تاریخ امسال به پایان برسد کمتر از سال گذشته نیست. اگر مایاها فقط یک سال اشتباه کرده باشند... برای مردمی که سقف خانه هایشان نابود شد و برای کسانی که اعضای خانوده شان را در بوستون از دست دادند ، یا آسیب جدی دیدند، متاسفم. امیدوارم اتفاق هایی از این دست، دیگر برای هیچ انسانی روی ندهد.