شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۷

حكايت ما و ماشين هاي مونتاژي

ميرزا ملكم خان در رساله "كتابچه غيبي" خود مي نويسد:"... نخستين درسي كه وزراء ايران بايد فراگيرند آن است كه پيشرفت اروپائيها در وهله اول به صنايع و اختراعات آنها نيست بلكه به آيين تمدن آن هاست... "

مي گويند روزي كسي نزد گاندي رفت و گفت كه براي كارشان به بيست هزار دلار(شايد دو هزار دلار) نياز دارند تا يك دستگاه فتوكپي بخرند. گاندي به ايشان پولي دو برابر داد و گفت به جاي خريدن يك دستگاه فتوكپي، بهتر است يكي بسازند...

حالا حكايت ماست. حالا هي بياييم و ماشين هاي مونتا‍ژي بسازيم... 1
به زودي مطلبي در مورد شاملو خواهم نوشت تا دست كم اداي ديني كرده باشم.....1

يک نويسنده افغاني نامزد بوکر آسيايي شد

ادبيات داستاني ايران انگار حرفي براي دنيا ندارد. اگر هم حرفي در ميان باشد، ميان حواشي و مسائلي که هميشه در ادبيات اين مرز و بوم وجود داشته، دود مي شود و به هوا مي رود. از همين روست که سال ها بعضي از نويسندگان ما هر شب را با اميد آن سر بر بالين مي گذارند که فردا نام شان به عنوان برندگان احتمالي نوبل ادبيات يا يک جايزه معتبر ديگر اعلام شود. در اين ميان برخي از مهجوريت زبان فارسي مي گويند، حرفي که شواهد فراوان هرروزه نقيض آن است. اعلام 21 اثر راه يافته به «من بوکر آسيايي» سندي ديگر بر اين ادعاست. در حالي که در اين فهرست رمان هايي از افغانستان فارسي زبان وجود دارد، هيچ نامي از نويسندگان ايراني به چشم نمي خورد. از طرف ديگر، بسياري از افراد مميزي را دليلي بر عدم شکوفايي ادبيات ايران عنوان مي کنند. اينکه مميزي مشکلاتي را براي نويسندگان ما ايجاد کرده، به هيچ وجه قابل انکار نيست اما سينماي ايران در مواجهه با مشکلاتي مشابه، موفقيت هاي قابل قبولي در عرصه جهاني داشته است. ديروز سايت رسمي جايزه اسامي اين 21 رمان را اعلام کرده که از ميان 143 رمان راه يافته برگزيده شده اند. ژاپن، کره جنوبي، مغولستان، کره شمالي، چين، هنگ کنگ، تايوان، ويتنام، فيليپين، افغانستان و پاکستان ازجمله نامزدهاي جايزه «من بوکر آسيايي» برگزيده شدند. هرچند نويسندگان منتخب در اين جايزه ادبي همگي ناشناخته اند و مسوولان برگزاري اين اتفاق ادبي، اسامي خود را از ميان نويسندگان کمترشناخته شده در کشورهاي متبوع شان برمي گزينند، عدم انتخاب نامي از ميان نويسندگان ايراني، کمي دلسردکننده است. تولسي بادرناث با رمان «عشق ذوب شده»، هانس بيليموريا با «درخت زشت»، يان روزالس با «سرزمين قندي»، انجم حسن با «نتي نتي»، هانگ دونگ با «تبعيد»، دايسي حسن با «خانه درباز»، عبدالله حسين با «دختر افغاني»، تسوتومو ايگاراشي با «به سوي معبد»، روپا کريشنان با «چيزي اين مسير را شعله ور کرد»، مورونگ زوئه سون با «ولم کن چنگدو»، کاوري نامبيسان با «داستاني که نبايد روايت شود»، سومانا روي با «عشق به گردن جوجه»، وايبهاو سايني با «بر لبه دوزخ»، سلما با «قصه هاي نيمه شب»، سيندهرث دهانوانت شانگهي با «فلامينگوهاي گمشده بمبئي»، لاکامبيني سيتوي با «پناهگاه شيرين»، سارايو سريواتسا با «آخرين بهانه»، ميگوئل سيجوکو با «ايلوسترادو»، آميت وارما با «دوست من سانچو»، يو هوا با «برادران» و آلفرد يوسان با «کودک موزيکال» از جمله نويسندگان منتخب در اين جايزه ادبي به شمار مي آيند.1

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۷

لولو خورخوره قانون

ميرزا ملك خان در كتاب "رساله غيبي" ديالوگي را نقل مي كند كه ذكرش هنوز تازه است. كافي است نثرش را عوض كنيم تا در مورد دوران ما نيز درست باشد. صحبت از اجراي قوانين فرنگي توسط شاه است1
رفيق: مي گفتيد شاه عزم را جزم كرده كه اين قوانين را مجري دارد.1
وزير: شاه بسيار چيزها را عزم مي‌كند اما از عزم تا اجرا خيلي راه است. چيزي كه مرا في الجمله مشوش مي دارد اين اصرار شاه است كه گاهي در تغيير اوضاع ظاهر مي نمايد من نمي دانم اين تنظيمات فرنگي را چطور ذهني شاه كرده اند و هر گاه شاه را به حالت خود بگذاريم، يقين بدانيد كه تا يك ماه ديگر ما را مثل وزراي فرنگستان در ميان قوانين محصور مي سازد...."1

هر چند كه ملكم خان در قانون پذيري و اصلاح ناصرالدين شاه اغراق مي‌كند تا نظر او را جلب خود كند و هندوانه بغلش بگذارد، اما لپ كلام خواندني و شنيدني است. ما ايرانيان از قانون گريزانيم و فايده آن را نمي دانيم. قانون بد و اجراي آن بهتر از بي قانوني است.1

چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۷

سوال اميركبير از ما

زماني كه امير كبير به عنوان سفير به روسيه رفت، درست مثل همان زماني كه پشت در اكابر فرزندان محمدشاه مي ايستاد و بيش از ايشان مي‌آموخت، به تجربه اندوزي مشغول بود. هر روز به كارخانه يا مدرسه اي مي رفت و شرح احوال و پيشرفت‌هاي ايشان را مي نوشت. او در يادداشت هاي روزانه خود مساله اي را مطرح مي كند كه نمي دانم تا كي به عنوان سوال، يك ايراني از خود بپرسد:"حيف باشد كه ما ترقي و نظام همسايه خود را كه در اين مدت اندك تحصيل كرده است، به راي العين ببينيم و هيچ به اين فكر نباشيم كه از براي ما همچنين نعمتي دست دهد تا هميشه مغلوب همسايه نباشيم و در ولايت هاي غرب سر افكنده نگرديم...."1



چه كسي براي اين سوال امير كبير پاسخ دارد؟

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۷

من، نيچه و حرف هاي درگوشي

يكي دو روز پيش فيلم "نيچه" را ديدم، هماني كه آن را بر اساس رمان پرفروش "وقتي نيچه گريه كرد" ساخته اند. اول از همه بايد عرض كنم كه اصلا فيلم را دوست نداشتم. يك جورهايي نيچه را به گند كشيده بود. منظورم اين نيست كه نيچه بهترين آدم جهان است و من همه نوشته‌هايش را قبول دارم، نه. اما آن قدر او را سطحي و الكي به نمايش در آوردند كه اصلا با نيچه واقعي جور نبود. مثل يكي از فيلمسازهاي وطني كه چندي قبل، سراغ شهريار رفت و...مثل اين كه دارم وارد خط قرمز مي‌شوم. بگذريم.1
اما يكي از نكاتي كه "نيچه" مطرح مي‌كرد،‌ بحث آزادي و خود بودن است. هرچند كه پايان بندي فيلم اين موضوع را هم به گند مي‌كشيد، اما همان طرح موضوع براي من جالب بود. يك آدم در چه زماني احساس آزادي مي‌كند؟ چه زماني حس مي‌كند كه به همه آن چيزهايي كه مي‌خواهد رسيده است؟ به نظر من هيچ وقت. آدم اگر آدم باشد، هيچ وقت حس رهايي و آزادي نخواهد داشت. صد در صد. هميشه چيزهايي كه دلت مي‌خواهد و نمي‌تواني به آن ها برسي.حتي وقتي بخواهي ديگران را دوست بداري، گاهي خودشان اجازه نمي‌دهند. دنياي جالبي است. شايد شبيه همان چيزي كه سهراب مي‌گفت:"هميشه فاصله اي هست؟"
"نيچه" دوباره من را برد به شهر كوچه هاي قديمي. اولين آشنايي ام با او خنده دار تر از آن است كه بخواهم بنويسم. يك حادثه. علاقه به زرتشت، كتاب "چنين گفت زرتشت" نيچه را به خانه ام آورد كه شرح خريدنش خود داستاني ديگر است. و بعد "فراسوي نيك و بد". نيچه به من آموخت كه بازي و ادا را كنار بگذارم و خودم باشم. اما واقعي بودن هميشه با پرداخت هزينه همراه است. هميشه سو تفاهم در پي دارد. همه دوست دارند برايشان بازي كني. توي واقعي را دوست ندارند....همه اين ها بعد از ديدن فيلم چرند نيچه به سراغم آمد. از اين جهت من به اين فيلم مديونم. از اين جهات و از چند جهت ديگر كه نتوانستم توي اين متن بنويسم. چرا؟ اولش كمبود جا و دوم اين كه بعضي از حرف ها را بايد درگوشي گفت.1

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۷

كابوس‌هاي شب تولد

امروز روز تولدم است. نمي‌خواهم بار ديگر از دلهره‌هايم بگويم وقتي كه روزهاي رفته را مي‌شمارم. مي‌خواهم از يك خواب بنويسم...يك خواب.
حالا من در حال ديدن خوابي هستم كه اگر شبيه به كابوس نباشد، چيزي از اردوگاه اجباري كار سيبري كم ندارد. حس مي‌كنم سرماي عجيبي دور و برم را گرفته و ميان دريا را قبرهاي بزرگي گرفته است. دستي از يكي گور كه نزديك تر است، بر آمده و مثل كسي كه قصد شعار دادن دارد، مشت شده است.
كسي آن طرف خواب‌ها نشسته كه مي‌تواند نجاتم دهد. اما نمي‌توانم بيدار شوم. ياد اثري از مرتضي مميز مي‌افتم. او قسمتي از راهرو موزه هنرهاي معاصر را به چاقوهايي اختصاص داده بود. چاقوها از سقف آويزان بودند و كسي نمي‌توانست سرش را بياورد بالا. حس مي‌كنم مميز هم اين را در كابوسي ديده بود. من هنوز خوابم. كسي در بيداري منتظر من نشسته و من نمي‌توانم بيدار شوم. حس مي‌كنم تعبير "دستي ميان دشنه و ديوار" به شكل مبهمي درباره‌ام اجرا مي‌شود. چند شمع روشن فردا منتظرم است؟ نمي دانم. كودكيم را مي‌بينم. دستي كه از ترس افتادن از ارتفاع به ديوار حلقه بسته است...آلماني‌هايي كه به سوي هم شليك مي‌كنند، من به نقش آن‌ها با كلاهي آهني، در يك راهروي با تاريك روشن عجيب، مي‌دوم. صدايم در نمي‌آيد و حس مي‌كنم در خفه شدنم...
امروز روز تولد من است.

پاموك هنرمند نظم آلماني را به هم مي‌زند

احتمالاً با وجود گرفتاري‌هاي پاموك افتتاحيه فرانكفورت تغيير مي‌يابد
حضور در مراسم فرهنگي مختلف سبب شد تا اين نويسنده نتواند رمانش را به‌موقع تمام كند و به همين دليل افتتاحيه شصتمين دوره نمايشگاه بين‌المللي كتاب فرانكفورت با همه نظمي كه در چند سال گذشته داشته، با تغييراتي همراه شود، اين برنده نوبل ادبي سال 2006، ديروز دكتراي افتخاري خود را از دانشگاه امريكايي بيروت دريافت كرد. مسوولان اين دانشگاه دليل اهداي اين افتخار فرهنگي را فعاليت‌هاي اجتماعي وي عنوان كردند. اورهان پاموك ميهمان ويژه نمايشگاه كتاب فرانكفورت امسال است كه ميانه مهرماه امسال برگزار مي‌شود. او در كنار 350 نويسنده و 150 ناشر هموطنش در اين نمايشگاه حضور مي‌يابد تا به عنوان كشور ميزبان، ادبيات و فرهنگ تركيه در اين رويداد بزرگ فرهنگي پاس داشته شود. در افتتاحيه اين نمايشگاه به احتمال فراوان عبدالله گل رئيس‌جمهور تركيه نيز حضور خواهد داشت، اما با اخباري كه به‌تازگي توسط خبرگزاري‌ها مخابره شد، حضور پاموك در كنار عبدالله گل در هاله‌يي از ابهام قرار گرفته است. پيش از اين قرار بود اين مراسم به نوعي با رونمايي كتاب «موزه بي‌گناهي» همراه باشد كه پاموك چند روز پيش اعلام كرد نمي‌تواند كتاب فوق را به موقع به پايان برساند. از همين رو موزه هنري شهر فرانكفورت كه قرار بود نمايشگاهي مرتبط با اين رمان برگزار كند، برنامه‌هاي خود را لغو كرده. اما هنوز خبري مبني بر تغيير افتتاحيه نمايشگاه كتاب فرانكفورت مخابره نشده است. به تعويق افتادن رمان «موزه بي‌گناهي» همچنين سبب شد تا انتشار ترجمه آلماني آن نيز به عقب بيفتد كه قرار بود توسط انتشارات كارل هانسر به چاپ برسد. اورهان‌پاموك به نوعي نوبل ادبي خود را وامدار نمايشگاه كتاب فرانكفورت است. او بعد از اظهارنظر جنجالي‌اش درباره كتاب ارامنه در تركيه كه در گفت‌وگو با يك نشريه سوئيسي منتشر شد، بارها به دفاع از آراي خود پرداخت. اظهارات او در نمايشگاه فرانكفورت سال 2006 كه كمي پيش از اعلام برندگان نوبل ادبيات روي داد، به‌طور حتم تاثير فراواني در جلب نظر داوران اين آكادمي داشت. در آن روزگار كتاب‌هاي پاموك به كمتر از ده زبان زنده دنيا ترجمه شده بود، اما هم‌اكنون او وضعيت ديگري دارد.1
حضور عبدالله‌گل در كنار پاموك در افتتاحيه شصتمين نمايشگاه كتاب تركيه، مي‌تواند گامي ديگر باشد براي پيوستن تركيه به اتحاديه اروپا؛ مساله‌يي كه همواره مورد علاقه اين نويسنده ترك بوده است.1
در كنار نويسندگان ترك حاضر در نمايشگاه، نويسندگاني از اقليت‌هاي قومي و مذهبي تركيه نيز در اين رويداد حضور مي‌يابند. امسال سال تركيه در نمايشگاه خواهد بود و به اين مناسبت 300 نشست و ميزگرد در قالب 40 كنفرانس علمي در اين رابطه برگزار خواهد شد. علاوه بر نويسندگان تركيه‌يي تعدادي از هنرمندان تئاتر، هنرهاي تجسمي سينما و تلويزيون تركيه نيز در فرانكفورت حضور مي‌يابند.1